18

229 31 5
                                    

وقتی کای گفت "مهمونی"، تصوراتم فقط یه دورهمی کوچیک بود که من و کای و چند تا از دوستای مایلز توش بودیم. نه این چیزی که الان رو به رومه.

خبری از دوستای نزدیک نیست. انگار تقریبا کل دانشگاه اینجا جمع شدن. یه سری هارو برای اولین باره که میبینم و مطمئنم هیچ ایده ای ندارن که مایلز کی هست، چه برسه به اینکه برای خدافظی باهاش اینجا اومده باشن.

- دقیقا همون جوری به نظر میرسه که میخواستم.
به کای نگاهی میندارم. با اینکه اونقدر به مایلز نزدیک نیست خیلی برای این مهمونی زحمت کشیده. تقریبا بیشتر هماهنگی هارو اون انجام داده.

کای از روی کاناپه بلند میشه و میگه:
- میرم برامون نوشیدنی بیارم.
سر تکون میدم و بعد از اینکه کای میره، مضطرب به صفحه ی گوشیم نگاه میکنم. منتظرم تا ساعت تمرین مایلز تموم بشه و بهش زنگ بزنم و بکشونمش اینجا.

کای چند لحظه بعد با دوتا لیوان برمیگرده و یکیش رو بهم میده. و بعد پیشم میشینه و یکم از آبجوش میخوره.
چند لحظه ی بعد، غرق صحبت راجب رندوم ترین چیزای ممکنیم.

وقتی صحبتش راجب اینکه توی مهدکودک خورده زمین تموم میشه، نگاهش به دستم میوفته. دست راستمو توی هردوتا دستاش میگیره و با دقت نگاهش میکنه.

قلبم شروع میکنه به تند تند زدن ولی سعی میکنم پنهانش کنم.
- دستت چیشده؟
چشمم به جای زخمی میوفته که از ۱۶ سالگیم اونجاست. بین انگشت شست و اشارم، یه جای زخم حدود دو سه سانت که پشتش.. دلیل چندان منطقی ای نیست.

ابروهام توی هم میرن.
+ چیز خاصی نیست. توی شونزده سالگی خوردم زمین.
نگاه معناداری بهم میندازه، ولی چیزی نمیگه و فقط سر تکون میده. بعد از اون، دستمو ول نمیکنه و در حالی که انگشت شستشو نوازش وار روی زخمم میکشه، توی دستاش نگهش میداره.

چند ثانیه میگذره و هیچ حرف دیگه ای بینمون رد و بدل نمیشه. نفسام کم کم منظم میشن و هردومون به دست هامون خیره میشیم.

تا اینکه صدای باعث میشه همزمان سرمونو به سمتش برگردونیم.
~ سلام!
با دیدن چلسی استرس دوباره به وجودم برمیگرده و بدون لحظه ای فکر، سریع دستمو از بین دستای کای بیرون میکشم.

متوجه نگاه کای میشم ولی چیزی به روی خودم نمیارم.
+ سلام. آ.. نمیدونستم تو هم قراره بیای.
چلسی لبخند بزرگی میزنه و میگه:
~ ولی اومدم.

نگاهش میکنم و سر تکون میدم.
بعد از چند ثانیه کای میگه:
- جید. گفتی میخوای بری دستشویی، بیا من تا اونجا باهات میام.

با تعجب نگاهش میکنم، ولی بعد از چند ثانیه که میفهمم میخواد نجاتم بده تند تند سر تکون میدم و میگم:
+ آره آره. بریم.
از جام بلند میشم و رو به چلسی میگم:
+ فعلا.

منتظر جوابش نمیمونم و فقط با عجله دنبال کای میرم.
وقتی بهش میرسم میگم:
+ ممنون.
سر تکون میده.
- فکر کنم دیگه باید به مایلز زنگ بزنی.

Always been you[lesbian]Where stories live. Discover now