30

101 19 9
                                    

یعنی اسم دوست دختر قبلیش چی بود؟ رابطشون چرا تموم شد؟ هنوز با هم در ارتباطن؟
در حالی که سر کلاس تاریخ هنر کنار کای نشستم با خودم فکر میکنم.
حرفای دیشبش از ذهنم بیرون نمیرن.

به طرفم خم میشه و زمزمه میکنه:
- چی انقدر فکرت رو درگیر کرده؟
بدون اینکه نگاهمو از رو به رو بگیرم پلک میزنم و میگم:
+ هیچی.

صدای نفس کشیدنشو میشنوم.
- جید.
مثل خودش زمزمه میکنم:
+ بله؟

- امشب چیکاره ای؟
چیزی توی دلم تکون میخوره.
+ چطور؟
- بیکاری یا نه.

همچنان نگاهش نمیکنم. الان طاقت رو به رو شدن با چشم هاشو ندارم.
+ بیکارم.
نفس عمیقی میکشه.
- بزار ببرمت سر قرار.

دوباره پلک میزنم. خنده ی هیستریکی میکنم و به تخته نگاه میکنم.
+ کای-
- جید.
+ بیا لطفا این کارو نکنیم.

نفسشو به آرومی بیرون میده.
- چرا نگاهم نمیکنی؟
با تردید به طرفش برمیگردم و نگاهش میکنم.

چشم های کاراملیش دقیقا رو به رومن و دارن باهام حرف میزنن. نیازی به کلمات نیست. چند ثانیه بعد، بالاخره به حرف میام.

+ من نمیتونم این کارو کنم.
- چرا نمیتونی؟
+ من آدم رابطه نیستم.

- نمیتونی اینو بگی. همه آدم رابطه هستن.
+ اگر بخوان.
بدون اینکه بهش فکر کنم از دهنم میپره بیرون.

چند ثانیه مکث میکنه. دوباره نگاهمو ازش میگیرم.
- پس تو نمیخوای؟
+ کای-

- بیرون حرف بزنیم؟
از جام بلند میشم و بعد از برداشتن کیفم، سعی میکنم بدون توجه به نگاه خیره ی بچه ها از کلاس خارج شم.
کای دنبالم میاد و توی راهرو، کنار هم راه میریم.

- میخوای یا نمیخوای؟
+ انقدر ساده نیست که تو فکر میکنی.
- چی انقدر سخته جید؟ بهم بگو.

راه رفتنو تموم میکنم و سر جام وسط راهرو می‌ایستم. متوجه پسری میشم که در حال رد شدنه و با تعجب به من و کای خیره شده.

دست کای رو میگیرم و دنبال خودم توی دستشویی میکشمش. در پشت سرمون بسته میشه و بعد از اینکه مطمئن میشم کسی اینجا نیست، شروع به حرف زدن میکنم.

+ نمیتونم توضیحش بدم.
- نمیتونی تلاش کنی؟ من میتونم منتظر بمونم.

ساکت میشم. به دیوار تکیه میدم و زمین رو نگاه میکنم.
بهم نزدیک میشه و رو به روم می‌ایسته.

+ نباید این کارو کنیم.
- جید محض رضای خدا فقط نگاهم کن. چرا انقدر چشماتو ازم قایم میکنی؟
سرمو بالا میارم و بهش خیره میشم.

نزدیک تر میشه. موهامو پشت گوشم میده و زمزمه میکنه:
- نمیتونی نادیده‌ش بگیری.
دقیق میدونم داره راجب چی حرف میزنه. ولی انتخاب میکنم که خودمو به ندونستن بزنم.

+ چیو؟
- کشش بینمونو. همه متوجهش میشن. من نمیتونم با تو توی یک اتاق باشم و به-

حرفشو قطع میکنم و لب هامو روی لباش فشار میدم. دستمو روی گردنش، روی تتوی جدیدش میکشم و بعد توی موهاش میبرم. بعد از مدتی ازش جدا میشم.

- این فکر نکنم.
ادامه ی حرفش که من قطع کردم رو میزنه. و بعد بدون اینکه صبر کنه دوباره میبوستم. پشتمو به دیوار تکیه میده و لب هاشو روی لب هام تکون میده. دستشو آروم از پایین گوشم حرکت میده و به روی کمرم میبره.

بعد از حس لمسش، دیگه اونو همه جا میخوام. میخوام دستشو همینجوری روی تک تک نقاط بدنم حرکت بده.

کمرمو میگیره و منو به خودش نزدیک تر میکنه. انگار که پروانه ها توی شکمم دیوونه شدن و به در و دیوار میخورن.

هردو توی این بوسه غرق شدیم و انگار توی این دنیا نیستیم. تا اینکه صدای باز شدن در باعث میشه از جا بپریم.

کای ازم فاصله میگیره و عقب میره. ولی خیلی دیره. دختری که وارد دستشویی شده همه چیزو دیده. نگاهی به سر تاپای هردومون میندازه و بعد وارد یکی از اتاقک ها میشه.

رفتنشو نگاه میکنم و بعد از اینکه درو پشت سرش میبنده، دستمو جلوی دهنم میگیرم تا جلوی خندمو بگیرم.

کای که لپ هاش سرخ شدن، پشت گردنشو میخارونه و متقابلا میخنده. صدای در دستشویی که میاد، قبل از اینکه دختره از دستشویی بیرون بیاد و دوباره با هم رو به رو شیم دستمو میگیره و از اونجا بیرون میزنیم.

دهنمو باز میکنم تا چیزی بگم، ولی قبل از اینکه بتونم میگه:
- ساعت هفت میام دنبالت.

پلک میزنم و به رو به رو خیره میشم. هنوز دستمو گرفته. دستش گرمه، مال من ولی انگار یخ زده. هنوز جوابی ندادم. دستمو یکم فشار میده. انگار که میخواد بگه "لطفا"

اون موقعست که دیگه کلمات ناخودآگاه از دهنم بیرون میان.
+ باشه.

———————

Always been you[lesbian]Where stories live. Discover now