پلک هاش به چشم هاش چسبیده بود نمیتونست تکونشون بده مغزش کار نمیکرد و فقط میدونست درد داره اونم خیلی زیاد . تنها چیزی که میشنید صدای باد بود و بس .
بازم خوابید یا شایدم بیهوش شد ، نمیدونست . اینبار وقتی هوشیار شد دیگه حس مرگ رو نداشت میتونست کمی تکون بخوره انگشت ها ی دست و پاش حرکت میکردن ، لب هاش رو فاصله داد تا کلمه ای رو لب بزنه : آخ
با بیشترین انرژیش گفت ولی حتی به زور به گوش خودش رسید ، اینبار فقط صبر کرد به هر حال از این حالت در میومد و اگر هم توی خطر بود الان نباید زنده میبود و تخت نرم و پارچه نسبتا گرم روش رو حس میکرد.
بلاخره چشم هاش باز شد ، تاریکی تنها جیزی بود که میدید : شب شده!
نمیخواست دیگه بخوابه سعی میکرد اطرافش رو ببینه ، کمی تمرکز کرد دو تخت دیگه کنارش بود اما فقط یکی از اونها پر بودن : آهای
هیچ واکنشی از فرد نگرفت: زنده ای؟
شاید اگه صدای نفس های اروم و گاهی ناله های درد الود فرد رو نمیشنید باور نمیکرد زندست .
اهی کشید و با بیحالی بازم سرش رو برگردوند و به سقف نگاه کرد ، تو یه خونه بود ولی کجا؟
ناگهان چیزی یادش اومد: هیونا...
دختر کنارش نبود : نکنه...
نه نمیتونست بهش فکر کنه اون باید سالم باشه ، میخواست بلند بشه ولی نمیتونست : لعنت بهش چرا جون ندارم ؟احتمالا بخاطر غذا نخوردن طولانی و بعد فعالیت شدید و در نهایت ضربه خوردنش بود ، هیچ انرژی توی بدنش حس نمیکرد ، سرش گیج میرفت و حس میکرد هر ثانیه بی هوش میشه.
بی حرکت شد باید انرژیش رو جمع میکرد تا بتونه از خودش دفاع کنه فعلا هیونا رو از مغزش بیرون کرد. قبل اینکه بتونه به چیزی فکر کنه باز هم خوابش برد.
_اهای...اهای بیدار شو
با صدایی اخم کرد و اروم چشم هاش باز شدن ، گلوش از خشکی میسوخت ، با سرفه خشکش بلاخره فرد متوجه شد و پیاله اب رو به ارومی توی دهنش ریخت. خیلی تشنه بود و نمیتونست این مقدار کم رو تحمل کنه به زور بلند شد و ظرف رو گرفت و قلوپ بزرگی نوشید: هی اروم باشحالا کای میتونست فرد جلوش رو ببینه ، یه دختر با چشم های اقیانوسی
امگا اروم اب رو ازش گرفت : خوشحالیم که حالت خوبه
کای هنوز گیج بود: شما کی هستین؟
دختر لبخند زد: جوخه ۳۲ دفاع ما تقریبا سه روزه اینجا اردو زدیم ... کار ما اینکه از شهر های باز پس گرفته شده حفاظت کنیم و نصف باقی گروه با پیوستن به جوخه های کناری باقی مناطق رو پس بگیرن و بعد داخلش مستقر شن . تو هم کیم جونگین هستی درسته؟کای با گیجی تایید کرد
دختر ادامه داد: تورو یکی از افرادمون میشناخت وگرنه درجا به دست سرباز هامون کشته میشدی

KAMU SEDANG MEMBACA
Kingdom
Fantasiشهردار بیون یه مرد وفادار به پادشاهی پکس بود ، سرزمینی زیبا با بهترین امکانات و منابع طبیعی ، یکی از بهترین جاها برای زندگی امگاها ... اما گرگ های ازاد اونجارو برای خودشون میخواستن و با جنگ وارد عمل شدن Couples : chanbaek , kaisoo Genre: omegaverse...