part 14

144 52 1
                                    

چانیول بدون فوت وقت میچرخید و با شمشیرش به دشمن حمله میکرد . بدون هیچ رحمی تیغه تیز وارد بدن اونها میشد.

نصف صورتش از خون دشمن هایی که کشته بود قرمز شده و چهره اش رو ترسناک میکرد. نگران بکهیون بود الان حالش خوبه؟
کسی سمت اونا رفته؟

چانیول و کای جزو گروه اول قرار داشتن و سهون جزو گروه حمله کننده . بکهیون و کیونگسو هر دو توی اخرین گروه بودن و نقش سپر دفاعی رو داشتن.

اونها طبق دستور فرمانده باید توی اردوگاه میموندن و هر وحشی که قصد فرار داشت رو میکشتن. حتی یه دشمن هم نباید زنده بمونه!

چانیول چشم چرخوند و به گروه دوم نگاه انداخت، لعنت چرا اینقدر طولش میدادن ؟ حتی نصف اون تیرک چوبی رو نبریده بودن!

قبل اینکه بتونه بجنبه حرکت شمشیری رو به سمت خودش دید ، قلبش یک طپش جا انداخت:نه...

کای پرید جلوش و با یک ضربه شمشیر مهاجم رو دور کرد: مراقب باش مرد باید زنده بمونی تا پیش بکهیون برگردی !

انگار امید اضافه به بدن چانیول تزریق کردن ، با اخم حاصل از تمرکز محکم تر ضربه میزد و دفاع میکرد.

بخاطر عرض کم پل گرگ های وحشی نمیتونستن به تعداد زیاد حمله کنن با اینحال سیل عظیمشون اصلا پایان نمیافت.

هر وقت فردی از گروه بُرنده ها زخمی یا کشته میشد فردی از گروه محافظت کننده ها سریعا جاشون رو میگرفت ، صدای خرچ خرچ اره لحظه ای قطع نمیشد.

از طرف دیگ سهون دقیقا مر‌کز جنگ ایستاده و هیچ چیزی از جلو نمیدید تنها میتونست بدون توجه به زخم دستش مبارزه کنه ، مبارزه تن به تنی که حتی ذره ای عادله نیست.

تیر انداز ها از روی درخت ها دائما تیر هاشون رو روی سر دشمن میریختن ، این گروه کامل شامل تیر انداز های ماهری میشد که بدون ذره ای خطا دشمن هارو بدون ذره ای اسیب به خودی میکشتن.

فرمانده با دیدن سِیر اروم بریده شدن فریاد کشید: تیر های اتشین رها شه!

این اخرین مرحله برای از بین بردن پل بود ، مرحله ای ریسکی که هر لحظه امکان داشت به جنگل کشیده بشه و کشته های زیادی به جا بزاره ولی نمیتونستن بیشتر صبر کنن ، از بین رفتن با اتیش به خودی زمان زیادی میگرفت ولی اگه میتونستن هم زمان با افزایش اتیش پل رو به پایین پرت کنن هم از تعداد مهاجم ها کم کرده و هم پل ارتباطی رو از بین میبردن!

لگد محکم کای روی سینه دشمن نشست و اونرو به زمین پرت کرد، کای بدون رحم شمشیرش رو توی سینه فرد فرو برد.
با فریاد از درد دشمن از جا بلند شد و با بیرون کشیدن شمشیرش اینبار به فرد جلوش حمله کرد. وحشی ها هر لحظه از هر سمت بهش نزدیک میشدن و اون نمیتونست کاری کنه جز دست و پا زدن بین دشمن .

KingdomWhere stories live. Discover now