روز ها میرفتن و شب ها از راه میرسیدن . زمزمه سرباز های خسته به گوش همه میرسید باز هم شهر دیگه ای رو ازاد کرده بودن و مردم ازاد شده تقریبا خوشحالی به خونه های نیمه خرابشون میرفتن تا این ازادی رو جشن بگیرن و یا کشته هاشون رو به خاک بسپارن .
افراد دیگه ای هم به دنبال عزیز های گمشده اشون رفته و یا با فرمانده راجبشون مشورت میکردن . حداقل جسدی ازشون پیدا نکرده بودن این خودش میتونست خبر خوبی باشه .
در بین این هیاهو کیونگسو به سیاهی جلوش خیره شده و با استرس پاش رو به زمین میکوبید . از وقتی با مرز نزدیک شده بودن نا خواسته دلش شور میزد ، نگرانی هیونا عامل این دلشوره است یا چیز ناشناخته ای ؟
با کلافگی پوفی کشید : اینقدر نگرانی هام زیادن که دیگه حتی نمیدونم به کدوم فکر کنم.
بکهیون و چانیول احتمالا دیگه تو کشور نبودن و این خودش نگران کنندست اگه کشور های همسایه با خیانت برادرش رو میکشتن چی؟
اگه سهون که توی گروه جلویی بود زخمی میشد چی؟
اگه دیگه نمیتونست هیونا رو پیدا کنه چی؟
اگه خودش چیزیش میشد و دیگه برنمیگشت چی؟
اگه اشتباه میکرد چی؟
با دستی که روی شونه اش گذاشته شد به بالا نگاه کرد و از افکار بهم ریختش بیرون پرت شد ، به امگای جلوش نگاه کرد: اتفاقی افتاده؟
سرباز سری به تایید تکون داد: ببخشید این رو میپرسم ولی گل دختر رقصان داری ؟
کیونگسو خندید : اره دارم نگران نباش ولی با این وضع بهتر بود به ماموریت نمیومدی نمیتونی مبارزه کنی!
دختر کنار کیونگسو نشست : من اموزش دیدم که حتی توی دوره هیت هم بتونم بجنگم ولی متاسفانه توی مبارزه کیسه گل ها از جیبم بیرون افتادن ... هنوز دو روز وقت دارم با اینحال اگه گل کنارم باشه نگرانی ندارم
پسر سری تکون داد : نگران نباش
گل هارو از کیسه پارچه ای بیرون اورد و یکی از شاخه های تازه رو به سمت دختر داد : اگه کمکی نیاز داشتی حتما بهم بگو
دختر با احترام سری به تایید تکون داد: خیلی ممنونم.
کمی با سکوت کنار هم نشستن ، هر کدوم افکاری داشتن که نمیتونستن بیان کنن و ترجیح میدادن سکوت کنن .
کمی گذشت و دختر از جاش بلند شد: باز هم ممنونم بابت گل ... اگه کمکی بود ممنون میشم براتون انجامش بدم
با رفتن امگا کیونگسو باز هم چشمش رو از نقطه تاریک نگرفت ، چطور میتونست اروم باشه وقتی اینقدر مشکل وجود داشت ؟
همینطور داشت به گوشه ای نگاه میکرد که متوجه روشنایی عجیبی جلوش شد قبل اینکه بتونه حرکتی بکنه تیر اتشینی پرتاب شد و کنارش فرود اومد .

YOU ARE READING
Kingdom
Fantasyشهردار بیون یه مرد وفادار به پادشاهی پکس بود ، سرزمینی زیبا با بهترین امکانات و منابع طبیعی ، یکی از بهترین جاها برای زندگی امگاها ... اما گرگ های ازاد اونجارو برای خودشون میخواستن و با جنگ وارد عمل شدن Couples : chanbaek , kaisoo Genre: omegaverse...