part 12

152 56 15
                                    


کیونگسو و بکهیون هر کدوم یک دست هیونا رو گرفتن: برو به پایتخت مامان و بابا احتمالا اونجان مراقبت میشن ... متاسفم که باز مجبور میشیم تنهات بزاریم

دختر با زور لبخندی زد : ایرادی نداره مراقب خودتون باشید.

اخرین وداع ها صورت گرفت و کاروان به راه افتاد تا افرادی که توانایی مبارزه ندارن رو به پایتخت برگردونن و البته هیونا یکی از اونها بود.

باقی افراد با اهی لباس های نظامی خودشون رو دوباره به تن کردن و شمشیر هاشون رو دراوردن . هیچ کس نمیدونست وحشی ها کی ممکنه حمله کنن با اینحال مجبور بود منتظر نیروی کمکی باشن و این عمل کم کم به یک هفته زمان و حداکثر ده روز نیاز داشت.

چشم های همشون از خستگی میسوخت تقریبا خورشید داشت طلوع میکرد اما اونها هنوز نتونسته بودن چشم روی هم بزارن.

چانیول سمت بک اومد: بیا بریم یکم استراحت کنیم فعلا کاری از دستمون بر نمیاد
امگا تایید کرد و به طبع از اونها باقی پسر ها هم بلند شدن و کیونگسو و کای به چادر خودشون و سهون هم به محل استراحت خودش رفت.یک ساعت خواب بهتر از هیچیه.

چانیول خمیده وارد چادر کوچیکشون شد و بعد از در اوردن لباس های ناراحتش روی تشک دراز کشید و بکهیون رو محکم توی اغوشش کشید: خستگیم هر بار با بغل کردنت از بین میره

بکهیون برگشت و سرش رو توی گردن الفا فرو برد و بدون حرفی فقط یه بوسه روی شونه چان زد : بیا یکم بخوابیم چانی ... خیلی خسته ام.

به دقیقه نکشید که مثل باقی سرباز ها خوابشون برد، البته نه همشون!
کای برعکس بقیه دست کیونگسو رو گرفته و اروم باهم قدم میزدن و از اردوگاه دور میشدن، پتویی روی شونه هر کدوم قرار داشت تا سوزی که میومد باعث سرماخوردگیشون نشه.

کیونگسو به اسمون نگاه کرد: ستاره ها اینجا بیشتر از خونه خودمونه!

کای هم به اسمون مهتابی خیره شد: برای اینکه اینجا نسبت به اون شهر مرتفع تره.

کای پتو دور شونه اش رو روی زمین پهن کرد و بعد از دراز کشیدن روش پتوی دوم رو روی خودشون کشیدن.
محکم به هم چسبیده به اسمون نگاه میکردن ، این اولین باری بود که اینقدر فشرده به هم قرار داشتن!

کیونگ دستش رو دور کمر کای حلقه کرد و با بستن چشم هاش محکم بغلش کرد ، گرمای تن کای چشم هاش رو گرم میکرد.

جونگین نگاهش رو به صورتش چرخوند و یه بوسه روی لپش کاشت : خیلی نرمی
با تعجب زمزمه کرد و یه بوسه دیگه به گونه اش زد ، مثل بچه ای که بهش یه خرگوش سفید نرمالو دادن صورتش رو به صورت کیونگسو میمالید و میخندید، امگا قهقهه زد: بس کن جونگین بچه نشو.

کای اخم کرد: اصلا دلم میخواد...این وحشی ها نزدیک ماعن معلوم نیست دیگه کی میتونم بچلونمت
امگا به صورت کج شده جونگین نگاه کرد ، خیلی بامزه شده بود!

KingdomWhere stories live. Discover now