کیونگسو و بکهیون هر کدوم یک دست هیونا رو گرفتن: برو به پایتخت مامان و بابا احتمالا اونجان مراقبت میشن ... متاسفم که باز مجبور میشیم تنهات بزاریمدختر با زور لبخندی زد : ایرادی نداره مراقب خودتون باشید.
اخرین وداع ها صورت گرفت و کاروان به راه افتاد تا افرادی که توانایی مبارزه ندارن رو به پایتخت برگردونن و البته هیونا یکی از اونها بود.
باقی افراد با اهی لباس های نظامی خودشون رو دوباره به تن کردن و شمشیر هاشون رو دراوردن . هیچ کس نمیدونست وحشی ها کی ممکنه حمله کنن با اینحال مجبور بود منتظر نیروی کمکی باشن و این عمل کم کم به یک هفته زمان و حداکثر ده روز نیاز داشت.
چشم های همشون از خستگی میسوخت تقریبا خورشید داشت طلوع میکرد اما اونها هنوز نتونسته بودن چشم روی هم بزارن.
چانیول سمت بک اومد: بیا بریم یکم استراحت کنیم فعلا کاری از دستمون بر نمیاد
امگا تایید کرد و به طبع از اونها باقی پسر ها هم بلند شدن و کیونگسو و کای به چادر خودشون و سهون هم به محل استراحت خودش رفت.یک ساعت خواب بهتر از هیچیه.چانیول خمیده وارد چادر کوچیکشون شد و بعد از در اوردن لباس های ناراحتش روی تشک دراز کشید و بکهیون رو محکم توی اغوشش کشید: خستگیم هر بار با بغل کردنت از بین میره
بکهیون برگشت و سرش رو توی گردن الفا فرو برد و بدون حرفی فقط یه بوسه روی شونه چان زد : بیا یکم بخوابیم چانی ... خیلی خسته ام.
به دقیقه نکشید که مثل باقی سرباز ها خوابشون برد، البته نه همشون!
کای برعکس بقیه دست کیونگسو رو گرفته و اروم باهم قدم میزدن و از اردوگاه دور میشدن، پتویی روی شونه هر کدوم قرار داشت تا سوزی که میومد باعث سرماخوردگیشون نشه.کیونگسو به اسمون نگاه کرد: ستاره ها اینجا بیشتر از خونه خودمونه!
کای هم به اسمون مهتابی خیره شد: برای اینکه اینجا نسبت به اون شهر مرتفع تره.
کای پتو دور شونه اش رو روی زمین پهن کرد و بعد از دراز کشیدن روش پتوی دوم رو روی خودشون کشیدن.
محکم به هم چسبیده به اسمون نگاه میکردن ، این اولین باری بود که اینقدر فشرده به هم قرار داشتن!کیونگ دستش رو دور کمر کای حلقه کرد و با بستن چشم هاش محکم بغلش کرد ، گرمای تن کای چشم هاش رو گرم میکرد.
جونگین نگاهش رو به صورتش چرخوند و یه بوسه روی لپش کاشت : خیلی نرمی
با تعجب زمزمه کرد و یه بوسه دیگه به گونه اش زد ، مثل بچه ای که بهش یه خرگوش سفید نرمالو دادن صورتش رو به صورت کیونگسو میمالید و میخندید، امگا قهقهه زد: بس کن جونگین بچه نشو.کای اخم کرد: اصلا دلم میخواد...این وحشی ها نزدیک ماعن معلوم نیست دیگه کی میتونم بچلونمت
امگا به صورت کج شده جونگین نگاه کرد ، خیلی بامزه شده بود!
YOU ARE READING
Kingdom
Fantasyشهردار بیون یه مرد وفادار به پادشاهی پکس بود ، سرزمینی زیبا با بهترین امکانات و منابع طبیعی ، یکی از بهترین جاها برای زندگی امگاها ... اما گرگ های ازاد اونجارو برای خودشون میخواستن و با جنگ وارد عمل شدن Couples : chanbaek , kaisoo Genre: omegaverse...