سربازرس عصبی بود. مدام سرتاسر اتاق را با قدمهای محکم و تند میرفت و میآمد. مرد دیگری روی صندلی نشسته بود و به زنی که روی تخت دراز کشیده بود نگاه میکرد. موهای زن آشفته و چهرهاش سرد و رنگ پریده بود. چشمان بهت زده، چند خراش عمیق روی صورت و گردنش و پانسمان دور شکمش، همه و همه نشانههایی بود از اینکه برای او اتفاق وحشتناکی افتاده است.
ده دقیقه از توضیح تمامی آن اتفاقات گذشته بود. سکوت داخل اتاق تنها با ضربه قطرات درشت باران به شیشه و صدای دستگاههای بیمارستان که به آن زن برای ادامهی زندگیاش کمک میکردند، شکسته میشد. سربازرس ناگهان سرجایش ایستاد و با خشمی که در تمام آن دقایق فرو خورده بود، گفت: ما توی هفتهی گذشته، تمام تلاشمون رو کردیم تا سریعتر بتونیم ردی از اونها پیدا کنیم اما ...
جملهاش را ادامه نداد؛ فقط آهی پر از حسرت کشید و گفت:«ما متاسفیم خانم ریچاردسون.»
به دستبندی که دستان زخمی اش را به میله تخت متصل کرده بود خیره شد. صدایی شبیه به نجوا از لب های خشک و ترک خوردهی زن بیرون آمد. صدایی که از دردی عمیق خبر میداد.
«-چه بلایی سر بقیه اومده؟»
سربازرس چیزی نگفت. انگار نمیخواست یا شاید نمی توانست جواب این سوال را بدهد. مرد از جایش بلند شد و با زمزمهی جملهای در گوش سربازرس، او را راضی به ترک اتاق کرد. بعد از آن به تخت زن نزدیک شد و با لحنی آرام گفت: میدونم حق دارید بدونید چه اتفاقی افتاده اما من اینجام تا همه داستان رو بشنوم، البته هروقت که بخواید و هر وقت که بتونید. فقط بدونید من طرف شما هستم و اون افرادی که قصد ...
زن با همان نگاه سرد و بهت زدهاش به او خیره شد و جملهاش را با یک سوال قطع کرد:
«همه مردهان؟»
در صدایش هیچ لرزشی شنیده نمیشد. مرد از این سوال کمی یکه خورد اما وقتی چشمان بی روح زن و جدیتش را برای شنیدن پاسخ سوالش دید، نگاهش را پایین انداخت و به سختی جواب داد: فقط یک نفر!!
YOU ARE READING
ARINYES (طولانیترین فنفیکشن مارولی جهان)
Mystery / Thriller🔅مشخصات تعداد بخش: ۳جلد-۱۳بخش شیپ: استاکی، آردیجود ژانر:معمایی، پادآرمانشهر، جنایی 🔅خلاصه: دویست سال از نابودی جهان گذشته و استیو راجرز زمانی دفترچهی مرموزی از پدر خود را پیدا میکند که سه دولت بزرگ جهان برای به دست آوردن آن دست به هرکاری میزن...