دستم را جلوی صورتم گرفتم تا نور دوربین کوچکی که در دستش بود چشمم را نزند. چندبار پلک زدم و بعد از شنیدن صدای خنده اش بدون اینکه از جایم بلند شوم، با اعتراض و تعجب فریاد زدم: لوکاس! باورم نمیشه باز هم تونستی من رو بترسونی!
لوکاس تعظیمی کرد و انگار قصد نداشت دوربین را خاموش کند. روی صورتم زوم کرده بود و مانند مجری ها صحبت می کرد: بینندگان عزیز. در حال مشاهده چهره مرد هنرمندی هستید که با شجاعت تمام در مقابل خطرات ایستادگی میکنه و اجازه نمیده هیچ چیز اون رو بترسونه.
دستم را به سمتش دراز کردم و گفتم: دستمو بگیر تا بلند بشم.... اون دوربین لعنتی رو هم خاموش کن.
دستم را کشید و بعد از اینکه برف را از کت و شلوارم تکاندم گفتم: این، اون سورپرایزی بود که راجع بهش حرف می‌زدی؟!
لوکاس که قصد خاموش کردن دوربین را نداشت گفت: خیر و تو با اومدن ناگهانيت اونو خرابش كردي!... (آهي كشيد و ادامه داد) بالون سفارشیتون، سورپرایز فوق العاده ای بود که براتون آماده کردم... نمیدونی چندهزاربار با الکس تلفنی صحبت کردم تا به این نتیجه رسیدم.
چشمانم از تعجب گرد شد. با ذوق زدگی گفتم: تو اون بالون لعنتی رو یادت بود؟!
دستی به ته ریشش کشید و مانند ستاره های سینما موهایش را در هوا تکان داد و همانطور که دوربین را به سمت من گرفته بود گفت: من یک گل چهاربرگم استیوی! برای عزیزترین افراد زندگیم کارهایی می‌کنم تا از داشتن من حتی به خودشون هم حسادت کنن.
از لحن تعریف کردن خودشیفته گونه اش خوشم آمد. از گوشه جاده رد شد. بعد از چند قدم به سمتم برگشت و پرسید: نمیای؟
به سمت ماشین آن طرف خیابان رفتم و گفتم: چند لحظه صبر کن.
لوکاس که با دوربینش ور میرفت گفت: استفن رو دیدم که با ماشین الکس رفت.
به ماشین نزدیک تر شدم و گفتم: اره گفت سویچ ماشینش دست تو مونده. خیلی دنبالت گشت.
دو قدم دیگر تا ماشین مانده بود. ایستادم و سعی کردم از پشت شیشه های دودی اش، سرنشینانش را ببینم.
-بهش گفتم سویچ رو میگذارم روی میز كنار در... مردک فراموشکارِ جذاب!... میخوای تا صبح همینطوری به ماشینش زل بزنی؟
ماشن استفن؟اگر این ماشین استفن بود پس چه کسی فلاشرش را روشن کرده بود؟
سوال ذهنم را بلند پرسيدم: تو فلاشرش رو روشن كردي؟
لوکاس همینطور با صدای بلند در حال حرف زدن بود: نه گفتم که سويچ توي خونه است.... میدونی راستش توی این فکر بودم که ازش بپرسم نظرش راجع به من چیه... به نظرت جوابش چی میتونه باشه؟...
YOU ARE READING
ARINYES (طولانی‌ترین فنفیکشن مارولی جهان)
Mystery / Thriller🔅مشخصات تعداد بخش: ۳جلد-۱۳بخش شیپ: استاکی، آردیجود ژانر:معمایی، پادآرمان‌شهر، جنایی 🔅خلاصه: دویست سال از نابودی جهان گذشته و استیو راجرز زمانی دفترچه‌ی مرموزی از پدر خود را پیدا می‌کند که سه دولت بزرگ جهان برای به دست آوردن آن دست به هرکاری می‌زن...
