Part 3

157 36 11
                                    


پوست خشک شده ی لبش رو زیر دندون های نیشش کشید و کند . مزه ی کمی از خون رو روی زبونش حس کرد . نگاهش از ماشین در حال عبور به در رستوران منعطف شد .
-  یه کار دیگه هم برات دارم .
در سکوت ، دستی که به در تکیه داده رو به پیشونی میبره و بعد از اندکی ماساژ دادن با دو انگشت اشاره و میارنی ، اون ها رو به ابتدای قوس بینی میذاره . با بالا بردن ابروهاش چشم هاش رو برای لحظه ای میبنده .
-  اریک رو که یادته پسر ؟
با به یاد آوردن اون پیر مرد مزخرف و نگاه خریدارانه اش ، نفسش رو از بینی بیرون فرستاد و به گفتن " بله " ای کوتاه در جواب اکتفا کرد . صدای گرفته ی مرد زیر گوشش پخش شد : کلاغاش بهش خبر رسوندن که اونجایی . میخواد بری دیدنش ، یه کار تمیز میخواد .
موبایل رو به اندازه ی دیدن ساعت ، روبروش و دوباره کنار گوشش میگیره . نگاه خیره اش دوباره بسته میشه به نرده های فلزی و تیره رنگ ورودی که ترکیب شده بودن با چوب .
نفسش رو عصبی از بینی خارج میکنه ، عصبانیتی که ترکیبی از ندیدن جیمین و دستوری که تو همین لحظه بهش داده شده بود . از بین دندون های بهم قفل شده میگه : انجامش میدم .
-  خوبه ... مطمئن شو بی نقص و به روش خودت باشه ، اون حرومزاده میتونه برامون مفید باشه جونگکوک ، بدهکارش کن .

بلافاصله بعد از اتمام حرفش ، موضوع رو عوض میکنه و میپرسه : در مورد اون دادستانِ مزاحم به کجا رسیدی ؟ کیم ... باید زودتر کارشونو تموم کنی . متوجه میشی ؟
پلک بهم فشرد و در جواب با سعی بر مخفی کردن عصبانیتش گفت : باید اول ببینم کیم تهیونگ چی تو دستش داره ، اگه زودتر از برنامه ریزی پیش برم ممکنه شک کنه .
-  از طرف چویی تهدید شدیم ... اون بزدل میخواد زودتر چشم ها از روش برداشته شه . هر چی پیدا کردی به وکیلش بگو ...
-  باشه .

بعد از سکوت لحظه ای اما طولانی برای هر دو طرف مرد با لحنی متفاوت و تذکر گونه میگه : به مایا رسیدگی کن . نمیخوام دوباره ازش شکایتی مبنی بر بی توجه بودنت بهش بشنوم .
با شنیدن اسم دختری که احتمالا هنوز غرق در لذتِ خواب روی تخت افتاده باشه ، اخمش غلظت میگیره ولی آروم تر جواب میده : نمیخوام اذیت شه ، اینجا بودنش زیاد خوب نیست اگه برگرده براش ...
-  فکر کردی با کی داری حرف میزنی ؟ گفتم بهش رسیدگی کن ...

بعد از اینکه بین حرف جونگکوک میاد و جایگاهش رو براش مشخص میکنه ، تماس قطع میشه و پسر با بیرون فرستادن نفس کلافه اش فحشی زیر لب نثار مرد میکنه . موبایل رو کنارش میندازه و بعد از باز کرد در ، بوت های مشکیش زمین رو لمس میکنن .
می ایسته و از بین در ، در حالی که ساعد دست راستش رو روی سقف گذاشته نگاهی به اطراف میندازه و با عقب اومدن در رو    میبنده .
حین قدم برداشتن سمت BMW بژ رنگ ، سیگاری رو از پاکت بیرون میاره و برای روشن کردنش با فندک ثانیه ای توقف میکنه . انتهای سیگار سرخ تر میشه و با کام عمیقی که ازش میگیره توتون مخفی شده زیر استوانه ی سفید رنگش رو تا جای قابل توجهی میسوزه ، فرو رفتگیِ لپ هاش به داخل با کمی لب باز کردن به حالت عادی برمیگرده و به آرومی دود رو بیرون فوت میکنه .
کنار ماشین میره و با نزدیک کردن سرش به شیشه های نیمه دودی و گذاشتن لحظه ایِ دستی که بین انگشت هاش سیگار رو نگه داشته روی شیشه ی سرد ، نگاهی گذرا به داخل میندازه .
به انتهای در عقب تکیه میده و پاشنه ی پای راستش رو بندِ تایر میکنه و کمی بالا تر از زمین نگه میداره . دست آزادش رو تو جیب شلوارش فرو میکنه و با دست دیگرش سیگارش رو برای بیرون فرستادن دود از لب هاش جدا میکنه . به محض انداختن نگاهش به ورودی رستوران و نور های دعوت کننده ی جلوش ، جیمین و به فاصله ی دو قدم بعدش تهیونگ رو میبینه .
هر دو ته مونده ای از خنده روی صورت دارن . لحظه ای بعد لبخند جیمین از تماشای اون درست روبروش و برق نور ها تو چشم های تیره اش ، محو میشه و لب هاش برای داخل کشیدن اکسیژنِ بیشتر کمی باز میشن .
دست تهیونگ روی بازوش مینشینه و نگاه گیج و ترسیده ی جیمین رو جلب خودش میکنه . قدمی جلو تر از جیمین می ایسته و با اخم روی صورتش به جونگکوک که نگاهش خیره به جیمین مونده ، نگاه میکنه .
جیمین با دزدیدن دوباره ی نگاهش از اون تیرگی ، خودش رو پشت تهیونگ پنهان کرد و انگشت های لرزونش آستین کت خاکستری رنگ اون رو با ته مونده ی انرژی بدنش چنگ زد . هر دو به حدی از دیدنش شکه شدن که حتی نمیتونن سوالی رو از چطور اونجا حضور داشتنش تو ذهنشون مطرح کنن .
جونگکوک بعد از دیدن واکنشش لبخند محوی زد و تکیه اش رو از ماشین برداشت و از دود سیگار کام گرفت و فیلتر رو زیر پا له کرد . قدم کوتاهی جلو اومد و همینجور که دستش رو تو جیبش نگه داشته بود ، سرش رو همراه نیم تنه اش کمی به سمتی کج کرد که جیمین رو بهتر ببینه .
-  Peekaboo
با صدای با مزه ای گفت و لبخند شیرینی روی لب هاش جا گرفت . بعد از گذشتن لحظه ای که عمقش رو میشد از نگاه خیره و براق جونگکوک به جیمین و نگاه آشفته ی اون به زمین و سطحی نفس کشیدنش فهمید ، چشم های جونگکوک به نرمی روی تهیونگ خزید و سرش رو برای سلام یا احترامی که بیشتر به سخره گرفتن توش دیده میشد کوتاه پایین برد . پوزخند گوشه ی لبش جا خوش کرده بود .

Black bird (Vmin)Where stories live. Discover now