Part 8

134 27 12
                                    

محکم به صندلی کوبیده شده بود و آرنج دستش به بدنه ی ماشین برخورد کرده بود و درد تا نوک انگشت هاش پیچیده بود .
با از جا کنده شدن ماشین کمی به صندلی فشرده میشه و اخمش رو غلیظ تر میکنه . نمیخواد توی اون موقعیت باشه ، از خودش میترسه و میخواد فرار کنه ، اما به خوبی پشت غرورش پنهان میشه .
نفس های تند و پشت سر همش رو از پره های باز بینیش خارج میکنه و لحظه ای از فکر اینکه تو چه موقعیتی قرار گرفته عرق سرد روی کمرش مینشینه .

دستش رو محکم مشت میکنه و ناخن توی پوست کف دستش فرو میکنه ، کمی لرزش صداش رو کنترل میکنه و با صدایی که عمدا و به سختی بی حس نشونش میده میگه : حرفتو بزن ؟ نمیخوام کنارت باشم .

جونگکوک از آینه کوتاه نگاهی به عقب میندازه و سکوتش رو ادامه میده . جیمین که با اون سکوت نگاهش رو به سمت اون معطوف کرده وقتی از ادامه دار بودنش مطمئن میشه با عصبانیت رو بهش میگه : چرا چیزی نمیگی ؟ مگه نمیخواستی حرف بزنی ؟

-  عجله نکن .
جونگکوک با خونسردی و کوتاه میگه و چشم های جیمین رو منتظر نگاه خودش نگه میداره .
درواقع جیمین ذره به ذره ی چهره اش رو از نظر میگذرونه و رفع دلتنگی میکنه در حالی که نمای بیرونی چشم هاش فقط خشم رو نشون میدن .

-  نگه دار ...
وقتی چشم از اون برمیداره و بی هدف به رو برو نگاه میکنه میگه ، مشتش رو فشرده تر میکنه و نفس عمیق و بی ثمری برای کنار زدن حال عجیبش میگیره . منتظر میمونه برای عکس العملی در قبال حرفش اما وقتی باز هم جز سکوت هیچ جوابی نمیگیره با اخم و عصبانیتی که به وضوح تو صورتش پیداست برمیگرده سمت جونگکوک و پوزخند روی لب های اون تمام زور جیمین رو جمع میکنه تو مشت هاش که فرود بیان رو بازوی جونگکوک و همراه شن با صدای عصبیش .
-  مگه نمیگم نگه دار ؟ چی میخوای تو از من ؟ دست از سرم بردار گمشو همونجایی که بودی . نمیخوام صورت حال بهم زنتو ببینم. گمشو ...

جونگکوک به سختی همراه با حفظ کنترل فرمون و کم کردن سرعتش سعی میکنه مشت هایی که دردناک رو بازوش مینشینن رو دفع کنه. وقتی کمی از شدتشون کم میشه و همچنان صدای عصبی اما آروم تر شده ی جیمین رو میشنوه که با صدای بوق ماشینی که از کنارشون میگذره ترکیب میشه ، تو اولین فرصت ماشین رو گوشه ی خیابون نگه میداره و با هر دو دستش مشت های کوچک جیمین رو بین پنجه های قوی خودش میگیره .

جیمین از عصبانیت بغض میکنه و تن صداش تحلیل میره وقتی میگه: چکار کنم دیگه سمتم نیای ؟
جونگکوک نگاه رنجورش رو تو چشم های به اشک نشسته ی جیمین با ظاهر خشمگین ، میگردونه و پشت هر دو دستِ سرد ِ جیمین رو با انگشت های شستش نامحسوس نوازش میکنه .
همینجور که نگاهش رو بین اجزای صورتش میگردونه دست های اون رو بالا میاره و نزدیک لب هاش نگه میداره . چشم روی اون دو میندازه و صورتش رو به آرومی نزدیک میبره اما قبل از اتصال لب های گرمش به پوست سرد اون ، جیمین دست هاش رو با سرعت و فشار از بین دست های اون بیرون میکشه و با نگاه غضبناکی رو ازش میگیره و کمی روی صندلی جابجا میشه .
جونگکوک روی نیم رخ اون مکث میکنه و بعد تنش رو روی صندلی تکون میده و وقتی دستش رو لبه ی در ماشین میذاره انگشت هاش رو به لب خودش میرسونه .

Black bird (Vmin)Where stories live. Discover now