Part 6

118 32 24
                                    

به آرومی دستِ روی شکمش رو برداشت و کمی جابجا شد اما طولی نکشید که جیمین بیشتر بهش نزدیک بشه و با دست و پاهاش دور تن اون حلقه بزنه و سرش رو روی سینه اش بذاره .
- یکم بیشتر بمون .
- یه جلسه ی خیلی مهم دارم .
جیمین همون لحظه از روی سینه اش عقب میره و همونجور که به پهلوی دیگه اش میچرخه پاهاش رو تو شکمش جمع میکنه . تهیونگ با نگاه کوتاهی بهش بلند میشه و سمت حمام میره .

طولی نمیکشه که با موهای نمدار و حوله ای که دور پایین تنه اش پیچیده بیرون میاد . همزمان موبایل جیمین که روی پاتختی کنارش هست زنگ میخوره .
با ترس چشم های رو باز میکنه و به تهیونگ که روبروی آینه ایستاده نگاه میکنه و بعد با عجله موبایلش رو برمیداره . تو همین چند لحظه ضربان قلبش بالا رفته و روی کمرش عرق نشسته .
با نگاه به اسمی که روی صفحه نوشته شده نفس راحتی میکشه . انگشت شست و اشاره اش رو روی چشم هاش میذاره و تماس رو وصل میکنه .

صدای خنده ی بلندی از پشت خط رو لبش لبخند میندازه .
- جیمین ...
با خنده کش و قوسی به تنش میده و در جواب میگه : هیونگ این وقت صبح چجوری انقدر خوشحالی ؟
- دخترای زیبا عاشق خندیدنم جیمین ...
میخنده و جیمین کوتاه همراهیش میکنه . تهیونگ نگاهی بهش میندازه و جیمین با عقب بردن موبایل از روی گوشش و دست گذاشتن پایینش به آرومی میگه : جین هیونگ ...
تهیونگ سر تکون میده و سمت کمد لباس میره و همون حین حوله رو به آرومی باز میکنه .

- اون عصا قورت داده هنوز تو تخته ؟
- نه ولی ممکنه الان برش گردونم ...
تهیونگ در حالی که لباس زیرش رو تنش میکنه پوزخند روی لبش مینشینه و نگاه خیره ی جیمین رو جلب خودش میکنه .
- بذار واسه شب ، ما امروز به همه ی تمرکز رئیس خوشتیپمون نیاز داریم .
- اگه وقت داشت میتونستم سر حال تر بفرستمش .
نگاهش رو سر تا پای تهیونگ حرکت میده و اون یکی از کت هاش رو انتخاب میکنه و روی تخت میندازه . در حالی که شلوار ست اون کت رو از آویز بیرون میکشه و روی دستش میندازه با لبخندی که روی صورتش مونده سمت جیمین میره و به نرمی روش خم میشه و لب هاش رو ملایم میبوسه .

- امروز برنامه ای داری ؟ باید ببینمت .
جیمین برای جواب دادن تهیونگ رو از خودش جدا میکنه و با مکث نفس میگیره و در جواب میگه : باید اون دوست نابغتونو ببینم .
- سانگ وو ؟ اوه پسر تا یه هفته دورو برم پیدات نشه .
زیر لحاف پاهاش رو روی هم میندازه و نگاهش رو به تهیونگ میده که در حال پوشیدن لباس هاشه .
- مشکلی که نیست ؟
لبش رو تر میکنه و در جواب میگه : نه فقط یه خودکشی ناموفق بود...
با تمسخر اضافه میکنه : با سه تا قرص ...
چشم های بی حسش به نگاه خیره ی تهیونگ بسته میشه . جین با کمی مکث با لحن شوخ میگه : پس یه سوجو مهمون من واسه زنده موندنت .
جیمین میخنده و لبخند روی لب های تهیونگ هم جا خوش میکنه . در حالی که بر میگرده سمت آینه و گره کرواتش رو میبنده به جیمین نگاه میکنه که با موهاش بازی میکنه و ته مایه ی خنده تو صورتش مشخصه .
- باهات هماهنگ میکنم دود مغزمو ببینی .
- اوکی .
موبایل رو جلوی صورتش میاره و با تعجب به تماس قطع شده نگاه میکنه و آروم میگه : خداحافظ .
تهیونگ کوتاه میخنده و از اتاق بیرون میره . کمی بعد با چند ورق کاغذ تو دستش برمیگرده و حین اینکه موبایلش رو برمیداره از جیمین میپرسه : یه پوشه زرد تو اتاقم بود ندیدی ؟
جیمین سر تکون میده و همینجور که خودش رو روی تخت پایین میکشه و زیر لحاف میره میگه : نه .
تهیونگ با اخم محو نگاهش رو به اطراف میندازه و بعد از برداشتن کیفش که روی میز بود از اتاق خارج میشه . کمی بعد دوباره برمیگرده و با حضورش جیمین که چشم هاش رو بسته نگه داشته با صدای خشدار با لحن غرغرو میگه : میشه نرم پیش سانگ وو ؟
- نه .
تهیونگ با قاطعیت جواب میده و جیمین چهره اش اخم آلود میشه . چشم هاش رو باز میکنه و نگاهش رو به تهیونگ که ساعت رو دور مچش میبنده میده .
- ازش متنفرم .
- صبحانتو کامل بخور . ماشینو برات میذارم که راحت باشی ، شاید امروز ماشین خودتو از تعمیرگاه برداشتم .
نزدیک میاد و جیمین صورتش رو کمی بالا میاره و اجازه میده کوتاه لب هاش بوسیده شه .
- مراقب خودت باش .
سر تکون میده و رو به تهیونگ لبخند میزنه اما با خروج اون از اتاق با سرعت لبخندش محو و پاک میشه .

Black bird (Vmin)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora