*قبل از اینکه شروع به خوندن کنید لطفا اهنگ این پارت رو پلی کنید، میتونید تو گروه دور همیمون برش دارید و یا تو چنل خاطرات اسکیز با هشتگ #D32 پیداش کنید💖*
هیونجین به شدت بی حوصله و عصبی بود و مادرش انگار کبریت به دست گرفته بود تا روی باروت اون بندازه. تماسای جونگین رو رد میکرد. تقصیر اون بود؛ نبود؟ اگه جونگین انقدر احمق بازی در نمیآورد هیچوقت اوضاع انقدر عمیق نمیشد. نه تنها براش این انتخاب رشتهی مسخره رو کرد بلکه تمام مدت ریز به ریز کارهاش رو تحویل دشمنش داد تا راحت تر بتونه بساط اذیت کردنش رو راه بندازه و حالا که چی؟ چون دوستش بود باید میبخشید؟ چون جونگین دوستش داشت باید چشمش رو روی همه چیز میبست؟ فعلا نمیتونست اجازه بده. باید برای مدتی از جلوی چشمهاش محو میشد تا عصبانیتش فروکش کنه.
_از اینجا تکون نمیخوری تا به کلاسم برسم بعد که برگشتم باید باهام بیای ادارهی پلیس. فهمیدی؟
_داری بهم دستور میدی الان؟ هر جا بخوام میرم و باهات ادارهی پلیس هم نمیام! اصلا تو چه غلطی کردی که منم باید باهات بیام اونجا؟
_اگه از وقتی که برگشتی به جای خرید های میلیون دلاریت از تک پسرت میپرسیدی این روز ها چیکار میکنه و اصلا این مدتی که نبودی تو چه جهنمی زندگی میکرده الان میفهمیدی چرا باید باهام بیای. اگه تو اهمیت نمیدی منم اهمیت نمیدم پس اره بهت دستور میدم و حدس بزن چیشده؟ قراره اینجا حبست کنم و دوتا پلیس هم جلوی ساختمون دارن نگهبانی میدن پس هیچ جوره فکرنکن میتونی از دستم فرار کنی، نه تا وقتی که هرچیزی که میدونی رو بهم بگی و دست از دروغ و پنهان کاری برداری!
جیا جلو اومد و با خونسردی گفت:
_فکر میکنی این کارها باعث میشه بمونم؟ من هیچوقت تو رو نخواستم چون میدونستم قراره برای همیشه مکشی باشی که خوشبختی من رو به طرف خودش میکشه. بخاطر تو من زندگیم رو به عنوان یه ورزشکار خوب، یه انسان با اندام متعادل و حتی همسر یه فرد فوق العاده از دست دادم؛ حالا داری آزادی کوچیکی که داشتم رو هم میگیری.هیونجین چند ثانیه مکث کرد، هرچقدر هم که تلاش میکرد خوددار باشه نمیتونست همچین کلمات سنگینی رو از طرف مادرش تحمل کنه.
_ بچهها میخوان به دنیا نیومده باشن و والدین میخوان به دنیا نیاورده باشن. کِی تموم میشه؟ من هیچوقت نخواستم که به دنیا بیام، حداقل به عنوان پسرِ تو. به من ربطی نداره که تو حامله شدی و مجبور شدی ورزش کوفتیت رو ول کنی یا چمیدونم یه رقیب برای عشقی که همسرت بهت میداد پیدا کنی. این تصمیمی بوده که خودتون دوتا گرفتید، مطمئنم بابام هیچوقت چاقو زیر گلوت نذاشته بوده که بچه بیاری!_بابات همیشه راه و روش خودش رو داشت. جوری باهام رفتار کرد که فکرکردم یه ملکهام و باید براش ولیعهد بیارم، طاقت ناراحتیش رو نداشتم و اخر این حماقت شکل گرفت.
أنت تقرأ
𝗗𝗥𝗨𝗫𝗬.{ 𝖧𝖸𝖴𝖭𝖫𝖨𝖷 , 𝖢𝖧𝖠𝖭𝖧𝖮 , 𝖢𝖧𝖠𝖭𝖦𝖩𝖨𝖭.}
Mystery / Thrillerدروکسی؛ به معنای چیزی که از بیرون کامل و بی نقصه اما از درون پوسیده و فاسد. 𝗗𝗥𝗨𝗫𝗬 𝖢𝖮𝖴𝖯𝖫𝖤: 𝖧𝖸𝖴𝖭𝖫𝖨𝖷 , 𝖢𝖧𝖠𝖭𝖧𝖮 𝖦𝖤𝖭𝖱𝖤: 𝖢𝖱𝖨𝖬𝖨𝖭𝖠𝖫 , 𝖬𝖸𝖲𝖳𝖤𝖱𝖸, 𝖯𝖲𝖸𝖢𝖧𝖮𝖫𝖮𝖦𝖨𝖢, 𝖱𝖮𝖬𝖠𝖭𝖢𝖤. هشدار! این فیکشن شامل صحنه ه...