_مطمئنی میتونی باهاش رو به رو بشی؟
_فکرکنم بخش شوکه شدن رو دیگه کامل پشت سر گذاشتم.
_واقعا متاسفم هیونجین.
_نباش چان؛ تلخ بود ولی حقیقت بود. شاید اینجوری دیگه انتظار محبت دیدن ازش رو نداشته باشم. همیشه فکرمیکردم یه روز دیگه خسته میشه و اون مادری که میخواستم داشته باشم رو خواهم داشت، حداقل کسی که یکم شبیهشه.
_ادم هرچی چیزهای بیشتری برای دوست داشتن داشته باشه بیشتر هم از دست میده. نمیدونی هر دقیقهای که تو این اداره مشغولم چقدر نگران اینم که اتفاقی برای پدر و مادرم بیوفته، چیزی که مسببش من باشم.
_اگه بابام تو تصادف نمرده بود فکرمیکردم من مقصر مرگش بودم. چون من باید میمردم تا اون زنده میموند، من همون پسریام که معاوضه شد ولی من زنده موندم و آخرش اون رو از دست دادم.
_برای چیزی که انتخابش نکردی نباید خودت رو سرزنش کنی.
_دلم براش تنگ شده.
چان ناراحت به هیونجین نگاه کرد، نمیدونست باید چه چیزی بهش بگه.
_آم...فکرکنم دیگه باید بریم.و به همراه هیونجین وارد اتاق بازجویی شد. جیا با نفرت به هردوی اون ها، مخصوصا پسرش نگاه میکرد.
رو به روی اون نشستن. چان چند دسته برگه و خودکار جلوی خودش گذاشت و شروع کرد.
_خیلیخب، خانم هوانگ. لطفا به هر سوالی که میپرسم واضح و شفاف جواب بدید._هرچی باید میدونسته رو بهش گفتم، چرا از خودش نمیپرسی؟
_شما به دلیل دیگهای اینجا هستید. در رستهی ما جرایمِ "ناتوانی در مادر بودن" بررسی نمیشه. به عنوان یکی از ساکنان روستای نونگسنگ باید به ما اطلاعاتی از اونجا بدید.
_ساکن سابق! بعدشم من بیشتر از پونزده سال پیش اونجا بودم، چیزی یادم نمیاد.
_همهی پرونده هایی که قتل های سریالی اونجا رو شرح میدادن نابود شدن، تنها شاهد زندهی ما الان شما هستین.
جیا به هیونجین نگاه کرد و ریلکس گفت:
_چیزی نمیدونم._هرچیزی که حتی فکرنمیکنی ممکنه به ما کمک کنه، کمک میکنه. من نیاز به اطلاعات دارم، بزرگ و کوچیکش مهم نیست!
_گفتم چیزی نمیدونم!
_میدونی الان به عنوان مجرم درجه سه میتونم بفرستمت زندان؟ مهم نیست امروز حرف بزنی یا ده سال دیگه. هر وقت حرف بزنی میارمت بیرون.
_خوبه، پس همین کار رو بکن.
چان حرفی نزد، بلند شد و از اتاق بیرون رفت.
هیونجین همچنان ساکت بود و با نگاهی خنثی به مادرش نگاه میکرد.
_چون حقیقت رو بهت گفتم مجبورشون کردی منو بیارن اینجا؟_چی باعث شده فکرکنی انقدر بهت اهمیت میدم که بخوام مجازاتت کنم؟
_دیدن اون پسری که چشمهاش از گریه قرمز شده بود.
أنت تقرأ
𝗗𝗥𝗨𝗫𝗬.{ 𝖧𝖸𝖴𝖭𝖫𝖨𝖷 , 𝖢𝖧𝖠𝖭𝖧𝖮 , 𝖢𝖧𝖠𝖭𝖦𝖩𝖨𝖭.}
Mystery / Thrillerدروکسی؛ به معنای چیزی که از بیرون کامل و بی نقصه اما از درون پوسیده و فاسد. 𝗗𝗥𝗨𝗫𝗬 𝖢𝖮𝖴𝖯𝖫𝖤: 𝖧𝖸𝖴𝖭𝖫𝖨𝖷 , 𝖢𝖧𝖠𝖭𝖧𝖮 𝖦𝖤𝖭𝖱𝖤: 𝖢𝖱𝖨𝖬𝖨𝖭𝖠𝖫 , 𝖬𝖸𝖲𝖳𝖤𝖱𝖸, 𝖯𝖲𝖸𝖢𝖧𝖮𝖫𝖮𝖦𝖨𝖢, 𝖱𝖮𝖬𝖠𝖭𝖢𝖤. هشدار! این فیکشن شامل صحنه ه...