Tell me, who is more reliable?

588 116 48
                                    

پرستار به همراه چانگبین و سونگمین اومد، چانگبین روی تخت چان نشست و پرستار هم مشغول بخیه زدن دست هیونجین شد و چون فقط چهارتا دونه بود زود کارش تموم شد و رفت.
سونگمین دستش رو روی شونه‌ی هیونجین گذاشت.
_دوباره همون چهارتای قبلی؟

_دیگه این دستِ من دست نمیشه!

_حاضر شدی همیشه رو خودت نشونه داشته باشی اما بخاطر کی؟

مثل اینکه چانگبین واقعا نمیتونست زبونش رو کنترل کنه، هیونجین بدش نمیومد یکم اذیتش کنه!
_من رو ولش کن، تو به هیونگت گفتی به نظرت ادمای گی نجس و کثیفن و دلت نمیخواد باهاشون در ارتباط باشی؟ آخه به من همچین چیزی گفتی.

سونگمین هینی از حیرت گفت و آروم کنار گوشش زمزمه کرد:
_پس واسه همینه که پاچه‌ی همو میگیرید؟ تو گی ای؟ برگام!

_سعی نکن رابطه‌ی من با چان رو خراب کنی بچه!

_چرا فکر کردی انقدر برات ارزش قائلم که سعی میکنم روابطت رو خراب کنم؟ فقط خواستم به هیونگی که گفت ازم حمایت میکنه بگم همین که بتونه ادمی مثل تو رو از امثال ما ها که کثیف میخونیشون دور کنه کمک بزرگی کرده.

_شما همو میشناسید؟ چه خبره اینجا؟!

_خبرا رو از دوستت بپرس هیونگ، لطفا استراحت کن و غذا های خوشمزه بخور.

بلند شد و خواست از کنار چانگبین بگذره اما اون بازوش رو گرفت و مجبورش کرد که به چشمهاش نگاه کنه. هیونجین از خودش متنفر بود، از نم اشکی که چشمهاش رو تر کرده بود متنفر بود!
از اینکه اینجوری ضعف نشون میداد... نمیتونست آروم بگیره و قلبش آتیش گرفته بود. مگه اون با چان چه فرقی داشت؟ مطمئن بود زمان های بیشتری رو با چانگبین گذرونده تا چان، مطمئن بود لبخندهای ببشتری به لب های اون هدیه داده تا چان، اما اون...؟
انتخاب چانگبین چان بود، نه هیونجینی که همیشه منتظر ایستاده بود.

_کجا؟

_جایی که کمتر ادم دروغگو ببینم.

_من بهت دروغی نگفتم، گفتم اولین باره گی میبینم؟

هیونجین با صدایی که از کنترل خارج شده بود و اولین اشکی که روی گونه‌اش ریخت گفت:
_ولی گفتی کنار یه گی نمیخوای بمونی! تو به من حس کثیف بودن دادی، حس ناقص بودن، حس اشتباه کردن.

_خوبه نمیخواستی کسی بفهمه گی‌ای و کل بیمارستان رو روی سرت گذاشتی!

_نکنه مشکلی داری؟! بدت میاد به ادم کثیفی مثل من دست بزنی آره؟

_نه هیونجین نه!

_دروغگو.
قبل از اینکه بتونه حرکتی کنه با کاری که چانگبین کرد نفسش رفت و زانو هاش شل شد...
چانگبین کمر هیونجین رو گرفت و به بوسیدن لبهای اون ادامه داد، از اینکه هیونجین اینجوری شل و وارفته بدون هیچ مقاومتی فقط چشمهاش رو بسته بود پوزخندی زد و خواست بوسه رو عمیق تر کنه اما چان با عصبانیت تذکر داد:
_متوجهی کجا ایستادی چانگبین؟ داری چه غلطی میکنی؟!

𝗗𝗥𝗨𝗫𝗬.{ 𝖧𝖸𝖴𝖭𝖫𝖨𝖷 , 𝖢𝖧𝖠𝖭𝖧𝖮 , 𝖢𝖧𝖠𝖭𝖦𝖩𝖨𝖭.}حيث تعيش القصص. اكتشف الآن