You are not smart enough.

738 137 92
                                    

_قصد نداری تو جشن هالووین شرکت کنی؟

_من اصلا نمیدونستم هالووین نزدیکه!

_احتمالا چان هیونگ مخالف باشه ولی من و جیسونگ میخوایم بریم، لباس هامون رو با هم خریدیم‌.

_نمیدونم...حتی اگه هم بخوام تنها نمیام، جونگین رو هم میارم.

_خیلی دوستش داری؟

_دوست عزیزیه برام.

_اوه...پس فکرنکنم از من خوشش بیاد چون باهات بد برخورد کردم!

هیونجین خندید.
_درست حدس زدی! کلی هم دعوام کرد که اومدم پیشت.

_متاسفم واقعا، تمام ذهن من درگیر حرفای رونین بود و ترسیده بودم بخاطر همین میخواستم زودتر از اینجا دور بشی که بلایی سرت نیاد. دوباره گفتم بیای که بشینیم باهم فکرکنیم یه چاره ای پیدا بشه و اینکه بخاطر هدیه ات ممنونم،
الان حوصله ندارم وسایل باربیکیو رو اماده کنم اما اگه همراهیم کنی و بریم بیرون قول میدم یه شام خوب مهمونت کنم!

_چه میزبان بدی! میخوای از خونه ات بیرونم کنی؟

_فقط میخوام از دست پخت مزخرفم نجات پیدا کنی چون من تنها رامن بلدم درست کنم!

_کجا بریم؟ فقط غذا بهم میدی؟

_چی دوست داری تا همون رو بهت بدم؟

هیونجین صادقانه گفت:
_دوست دارم هیچوقت بهم دروغ نگی و هیچ موضوعی رو ازم پنهان نکنی؛ میتونی این رو بهم بدی؟

_سعی میکنم اما قول نمیدم

_مخصوصا الان که پای هر دو مون گیره دلم نمیخواد ازم چیزی مخفی کنی هرچند من فکرمیکنم باید به چان هیونگ بگیم!

_بهش بگیم اما الان نه، طی این چند روز میگرن عصبی خیلی اذیتش کرده.

_به مینهو هیونگ؟

_فکرنکنم مینهو هیونگ اون قدرا براش مهم باشه جدا از اینا همه اونجا بیسیم چان محسوب میشن، بهش میرسونن اخبار رو!

_من باید درست و حسابی این پرونده رو بخونم.

_واو دکتر هوانگ! داری یه پا بازرس میشی.

هیونجین بلند شد
_ من دکتر نیستم، و اصلا و ابدا دلم نمیخواد تو اینجور کارا دخالت کنم اما اون هی قصد داره پای من رو بکشه وسط! باید "چرا" ی این مسئله رو پیدا کنم چون مطمئنا چان هیونگ به اینکه اون دنبال منه توجه نمیکنه،
برای هیونگ منم یکی مثل قربانیای دیگه‌ام منتها هنوز کشته نشدم! اما یه چیزی درون من داد میزنه که به همین راحتی ها هم نیست، یه چیزی مشکوکه...

_من رو نترسون هیونجین چون من قدرت اینکه ازت محافظت کنم ندارم!

_نترسوندمت، ازت درخواست کمک کردم.

𝗗𝗥𝗨𝗫𝗬.{ 𝖧𝖸𝖴𝖭𝖫𝖨𝖷 , 𝖢𝖧𝖠𝖭𝖧𝖮 , 𝖢𝖧𝖠𝖭𝖦𝖩𝖨𝖭.}حيث تعيش القصص. اكتشف الآن