1

733 68 13
                                    

موزیک با شور و هیجان، مجلس بزرگ ثروتمندان دنیا رو که در اینجا جمع شده بودند به تب و تاب می‌ا‌نداخت و هیچکس بدون اینکه جلوی خودش برای رقص و رها کردن وجودش رو بگیره، حرکات موزون و بدون ریتم انجام می‌داد.

بلااستثنا، همه‌ بلند پروازانه مست بودند و خودشون رو جریان تند و ریتمیک آهنگ تکون می‌دادند تا از غافله‌ی بزرگ پارتی عقب نمونند.

یکی از اونها هم مرد جوان و مو نقره‌ای بود که بدنش رو تو جریان این رود خروشان به جنبش انداخته بود و فریاد شادش میون همهمه گم میشد و فقط یک نفر با چشمهایی که کلافگی ازش می‌بارید سعی می‌کرد مراقب اوضاع رئیسش باشه تا مثل همیشه گندی بالا نیاره و شهرت و حرفه‌ی احمقانه‌اش رو از دست نده.

صدای موزیک به قدری بود که هیچکس زحمت صحبت کردن نمی‌داد و اگه می‌خواست درخواستی داشته باشه باید به صورت عملی نشون می‌داد و همین باعث به وجود اومد جو داغی بین چند زوجی که در تاریکی و خفا مشغول هم بودند، شده بود.

تنها قسمتی که خلوت بود و از این طلسم گناه آلود دور مونده بار اونجا بود و پسر مشکی پوش با همون نگاه منتظر، پر احساس و محافظ کارانه از همون نقطه به رئیسش چشم دوخته و در خیالاتش مشغول کارهای زیادی که بوی مرگ می‌داد و کسی هم نباید ازش خبردار می‌شد، بود.

بیشترین چیزی که می‌تونست از امشب داشته باشه نوشیدنی‌های گرون، قدمتدار و سنگینی بودند که می‌نوشید و مغزش رو به استراحتی که محافظانه بود می‌فرستاد.

با اخم کمرنگی از شات تکیلاش، مزه کرد و نگاهش رو با پایین انداختن سرش از کیم تهیونگی که در تلاش تسخیر دختر زیبارویی بود، برداشت و با چرخیدن روی صندلی پایه بلند با چوب براق، به طرف بارمن نشست و کارش تو تمیز کردن جام‌ها رو با سرگرمی نگاه کرد و لحظه‌ای با نشستن دست گرمی روی شونه‌اش گردنش رو صاف کرد و از روی شونه‌اش به همون سمت نگاهی انداخت و با دیدن خانوم جوانی که گلس بلوری مشروب دستش بود و با لبخند جذابی، به چشم جنس خریداری شده بهش خیره شده، ابروی سمت چپش رو بالا برد.

- مرد کلافه! برای تنها موندن زیادی جذابی!

لبای رژ خورده و زرشکی رنگش باعث توجه پسر شد بعد از مدتی زل زدن به تیکه‌های درشت تو چشم اون خانوم به چشم‌های سبزش خیره شد.

_تنها نیستم.

اون زن با اعتماد به نفسی که پیدا کرده بود از نگاه پسر مقابلش، جلو رفت و سر انگشتای بی‌شرمش رو به گردن و لمس پوست گرم و سفید جونگکوک بی‌حوصله و عصبی شده رسوند.

- پارتنر شجاع دلی داری که اینجور رهات کرده! چرا نمی‌خوای تو هم بری و برای خودت حال کنی؟

جونگکوک بدون اینکه خوشش بیاد از لمس شدن قلقلک‌وار اون زن، دستش رو پس زد و چشم ازش‌ گرفت.

Lost |Vkook|Where stories live. Discover now