سلامممممم:).
.
تخت انگار هنوزم خیس بود و بوی شدیدی از الکل با هر تنفسش وارد ریههاش میشد و مجرای بینیش رو میسوزند.
با خستگی و سنگینی سرش، به سختی چشم باز کرد و اولین چیزی که چشمش دید کمد خالی از لباسی بود که برای چند ثانیهی طولانی متوجه نشد برای کیه!
با اخمی گردنش رو بلند کرد و به اطراف چشم چرخوند و از اینکه اتاق همیشگی خودش نیست، لحظهای دچار تردید شد که نکنه بازهم دستهگل آب داده و با زنی خوابیده!برای لحظهای ترسیده از جاش پرید تا زنگ بزنه به جونگکوک و تا گندی بالا نیاورده بیاد اینجا که با یادآوری اینکه دیشب بعد از مهمونی شام برگشته به خونه و جایی نرفته، به اون فضای آشنا برای مدتی خیره موند تا اینکه همهی شب قبل به وضوح مقابل چشمش ظاهر شدند.
با اخمی به پسکلهاش دست کشید و با توجه به دردی که حس میکرد، بدن تقریبا برهنهاش رو از تخت بلند کرد و با سستی سمت کمد راه افتاد تا از ترک شدنش توسط جونگکوک مطمئن بشه!
وقتی صدای آلارم تو گوشش پیچید از چند دست لباس راحتی که داخل کشوها جا مونده بود چشم برداشت و از اتاق بیرون اومد تا به حمام بره. آلارم ساعت بالاخره خودش قطع میشد...
بدون اینکه بخواد زمانی رو تلف کنه، یکراست بعد از دوش گرفتنش مسواک زد و بعد از پوشیدن لباسی، به شرکتشون رفت. گوشی هم با خودش نبرد تا با جواب ندادنش حتما اون خیانتکار رو از خودش بیخبر بذاره و نگرانش کنه!
اصلا قرار نبود تو این یک هفته نه جوابی بهش بده و نه حتی به بقیه اجازه بده تا ازش به اون آدم، اطلاعات برسونه...وقتی وارد پارکینگ شد با دیدن رانندهای که منتظرشه، کوتاه براش سر تکون داد و با نشستشون داخل ماشین، قبل از حرکت کردنش، به اون هم گوشزد لازم رو کرد.
_ اگه جونگکوک بهت زنگ زد راجب من هیچی بهش نگو... هیچی!
رانندهی همیشه وفادارش رو میشناخت و میدونست به هیچی کار نداره و هر حرفی که بهش میزدن، بدون گفتن حرف اضافه بهش عمل میکرد. به هرحال همین که جونگکوک حتی براش راننده رو گذاشته و قراره همهچیز طبق برنامهاش پیش بره، باید به همین بسنده میکرد و همون جور که ترکش کرده، نگرانیه الکی خرجش نکنه!
.
با علامت دادن طراحی که مشغول بهم چسبوندن چند تکه پارچه برای تهیه لباس مناسب مراسم رونمایی از کالکشن جدید پولو' بود، از ژستی که گرفته بود خارج شد و با کمک اون زن با چندبار سوراخ شدن توسط سوزنهای تهگرد، اون پارچهای که انگار میخواست به کت بشه رو درآورد و نفس راحتی کشید!
- اول از همه، بهت التماس میکنم رو همین وزن ثابتت بمونی و اجازه بری همین لباسی که از فرم بدنت میخوام به خوبی دربیاد، بیشتر لاغر شدنت بهم کمک نمیکنه آقای کیم!
YOU ARE READING
Lost |Vkook|
Short Storyجئون جونگکوک و کیم تهیونگ یک زوج عاشق نیستن نه تا زمانیکه نخواستند هم رو بشناسند، در واقع اونها فقط دو آدم تنها، کنار هم هستند که تلاش میکنند همدیگه رو از دست ندن... ولی کی تلاش میکنند همدیگه رو به دست بیارند؟ ____ Vkook Drama, romance, smut +17