.
_ هزار بار تو گوشای لعنتیت فریاد زدم که انقدر مثل حروزادهها نرو تو پاچهی هر دختری که میبینی، بفرما، تحویل بگیر چه گندی بالا آوردی... کونه گشادتو از روی تخت وردار تا همین آیپد رو نکردم تو کونت! کیم تهیونگ!
تهیونگ با سوت کشیدن گوشش از داد و بیدادی که دلش نمیخواست اول صبح بشنوه، بالشتی که بغلش بود رو گذاشت روی نصف دیگهی صورتش و گوشش رو پوشوند.
دلش میخواست تو گوه شنا کنه اما به زمانهایی که مجبوره جوابی به جونگکوک لعنتی پس بده، نرسه!محض رضای خدا! اون که دیشب یک سانت هم از این منیجر حرومی فاضله نگرفته بود!
_ حرومزاده بلند شو!
وقتی فکر میکرد قراره مسالمت آمیز صحبت کنه با حس یخزدگی همهی عصبهای پوستی کمرش، فریاد گوشخراشی زد و تقریبا خودش رو از روی تخت پرت کرد پایین...
_ چته جونگکوک؟ چرا انقدر داری بیل تو کون اعصابم میکنی؟ ها؟ چرا نمیمیری؟ دست از سرم بردار...
جونگکوک جا خورده از صدای صدبرابر از حالت عادی بم و بلند شدهی تهیونگ پارچ رو با اخمای در هم، روی تخت پرت کرد و با قدمای بلندش رفت اون سمت تخت و آیپد رو تقریبا پرت کرد تو صورت تهیونگ!
_ ببین! ببین چه گوهی رو اون شب با اشتها خوردی! الان میخوای چه غلطی بکنی؟ها؟
تهیونگ چند لحظه گیج از درد دماغش، با اخم پررنگی به صفحهی روشن آیپد نگاهشو دوخت.
_چی؟
ناباور از خبر حاملگی دختری که نمیشناخت ولی تو مهمونی هفته گذشته عکساشون بولد و واضح روی مجله خبری چاپ شده، دهنش باز موند و احساس کرد دچار سکته شده...
_ ولی من که حتی به خوابیدن باهاش نرسیدم! خدا لعنتش کنه؟ خودش اعلام کرده بچه منه؟
جونگکوک با کلافگی و اعصاب بهم ریخته، روی تخت شلختهی رئیسش نشست و انگشتای دستش رو به پیشونیش رسوند تا کمی با ماساژ دادن پیشونیش آرامش بگیره!
_ نه! هنوز هیچی معلوم نیست. فقط امروز بعضی خبرگزاریا اعلامش کردن و میگن چون اون شب کنار هم بودید پس آره پدر بچهی تو شکمش تویی! خدا لعنتت کنه. دیگه چقدر باید از دست تو بکشم؟
بالشت کنارش رو عصبی بلند کرد و کوبیدش به سرش تا کمی حرصش رو خالی کنه.
_ ببین عوضی! تو اون شب مثل سگ مراقبم بودی؟ هوم؟ تازه شب هم با تو برگشتم؟ یادت که هست؟ فرداش..
جونگکوک بلند شد و اینبار بازم با بالشت کوبید تو صورتش تا خفه بشه.
_ میدونم مادر عمومی، خفشو... فقط امروز آدم باش و بیصدا بمون من خودم حلش میکنم... باید تماسیم با اون زنیکه داشته باشم که دهنشو باز کنه تا قضیه بیشتر از این بیخ نگیره. همش هم تقصیر توئه!
YOU ARE READING
Lost |Vkook|
Short Storyجئون جونگکوک و کیم تهیونگ یک زوج عاشق نیستن نه تا زمانیکه نخواستند هم رو بشناسند، در واقع اونها فقط دو آدم تنها، کنار هم هستند که تلاش میکنند همدیگه رو از دست ندن... ولی کی تلاش میکنند همدیگه رو به دست بیارند؟ ____ Vkook Drama, romance, smut +17