♡part 9♡

155 34 8
                                    

7 سال پیش...

+کانگ تهیونن!
پسر کوچیکتر با وحشت از جاش بلند شد و کمی اونطرف تر پیاده رو نگاه کرد..
جایی که پسر برزگتر..یعنی چوی بومگیو خشمگین نگاش میکرد..
_هـ..هیونگ؟!
یونجون با تعجب به تهیون و بعد به پسر کیوتی که بدون دلیل اونو یاد فندق مینداخت نگاه کرد..
احتمالا بخاطر رنگ موهاش بود..
کمی به تهیون نزدیک شد و نزدیک گوشش گفت: اون فندق کیوت کیه؟
تهیون لب زد: بومگیو هیونگمه..و اون الان تو عصبانی ترین مودشه چون منو به فامیلی صدا زد..
یونجون اومی کرد و از تهیون فاصله کرد..
دوباره رو نیمکت نشست و بسته پاکی شکلاتی باز کرد و یدونه برداشت و به دوتا پسر نگاه کرد..
بومگیو به تهیون نزدیک شد و تهیون عقب عقب رفت: سلام..هیونگ..
بومگیو با خشم گفت: تو فقط دو روزه اتل بینیتو باز کردی!
_اوم..اره خب
+و دکتر گفت چند وقت دیگه ورزشو شروع کن؟
_اوم...خب من اون لحظه خیلی حواسم نـ..
+کانگ!!
_3 هفته
تهیون سرشو پایین انداخت و بومگیو با انگشت به روبه روش اشاره کرد و فریاد زد: پس این باشگاه کوفتی چیه؟!؟
تهیون به پشت گردنش دست کشید: خب..من تازه، شروع کردم..تو این 3 هفته چیزای زیادیو از دست میدادم..
+دقیقا چه کوفتی از سلامتیت مهم تره؟!
_محافظت از تو..
بومگیو با بهت با تهیون نگاه کرد..
تهیون سرشو پایین انداخت و ادامه داد: نمیدونم از چی میترسی..هی ازم فرار میکنی.. همش درحال قایم شدنی..بهم نمیگی چرا..پس منم میخام قوی شم تا در برابر اون چیز ازت مراقبت کنم...
+مـ..عـ..
بومگیو عملا لال شده بود و فقط به چهره جدی مطمعن تهیون خیره شد..
یونجون خیره به صحنه دراماتیک روبه روش سمت بسته چوب شکلاتی دست برد و وقتی چیزی گیرش نیومد با افسوس به بسته نگاه کرد...
•باید بیشتر میخریدم...
______________________________
حرکت مداد روی کاغذو متوقف کرد و به برگه نگاه کرد..
حتی نفهمید که داره چرت و پرت مینویسه..
(ازت محافظت میکنم)
با بیاد اوری این جمله برای بار هزارم بلند نالید..
مدادو رو میز انداخت و با بلند شدن از صندلی خودشو با صورت رو تخت پرت کرد..
تو بالش فریاد کشید: یه ذره بچه ببین چیکار میکنه با منن..
پاهاشو تخت کوبید و تو بالش جیغ کشید: بسه دیگههه..
در اتاقش زده شد و بعد صدای باز شدنش اومد..
=بومی خوبی؟
بومگیو صورتشو از بالش بلند کرد و رو به سوبین نالید: هیونگگ!
سوبین با تعجب نگاش کرد: چیشده؟
+اون داره دیونم میکنهه!!
=کی؟!
+کانگ تهیونن
و سوبین با قیافه وات ده فاک به جیغ جیغای بعدی بومگیو گوش داد..
خب هیونگ بومگیو بودن سخت تر از تصوراتتونه..

میگم زحمتی نیست مایل به وولت؟
رنگی باشید....♡

Strawberry cupcakesOnde histórias criam vida. Descubra agora