قسمت دهم
چیکارش کردی؟
فریاد کشید:
- بهم بگو چیکارش کردی احمق.
جانگکوک سعی کرد حرف بزنه اما دهنش خشک شده بود و زبونش بی حس درست مثل یه گوشت اضافه توی دهنش افتاده بود و در آخرم به جای حرف زدن صدایی شبیه بوقلمون از گلوش خارج شد:
-من.. هیچی..
نامجون عصبی بود، آره قطعا گوگل می تونست وقتی کسی ازش می پرسید عصبی به چه معناست؟ در جواب عکسی از چهره الان نامجون بهش نشون بده تا اون کاملا معنیشو متوجه بشه، صورتش قرمز شده بود و ابروهاش بهم گره خورده بود و مهم تر از همه چشم هاش بود که شبیه گودالی از آتیش و خون شده بود و جدی، جدی ممکن بود در اون لحظه جانگکوک رو بکشه برای همین جیمین سعی کرد دخالت کنه تا اونو نجات بده:
- ارباب اون مقصر نیست.
- نه اتفاقا تقصیر اونه .. سه جون امروز جدی، جدی داشت خفه می شد فقط برای اینکه اون زودتر متوجه نشده بود که اربابش چقدر مریضه.
جیمین محکم دست های نامجون رو گرفت و بین اونا اومد، دست های نامجون از روی یقه ی لباس جانگکوک جدا شد ولی لحظه ی آخر آخرین ضربه رو زد و جانگکوک رو به عقب هل داد، کوک بی اختیار به دیوار خورد.
ضربه بدی بود پشتش حسابی درد گرفت اما سریع حواسشو به نامجون جمع کرد که هنوزم با کینه بهش نگاه می کرد:
-ارباب شما خودتونم میدونید که پارک کاری نکرده.
اون چشم هاشو چرخوند:
-درسته کاری نکرده مشکل همینه اون هیچ وقت هیچ کاری نمیکنه.
بعد دوباره نگاهش برگشت سمت جانگکوک:
-تو داشتی می کشتیش خیلی آگاهانه داشتی برادرمو می کشتی عوضی ، چون خیلی واضح بهت گفته بودم اگه حالش بد بشه باید چیکار کنی و تو انجامش ندادی.
" میکشتمش؟"
نامجون بعد از اینکه مطمئن شد تونسته این موضوع رو با محکمترین حالت بکوبه توی صورتش بالاخره بیخیال اون شد و از اتاق بیرون رفت و در پشت سرش انقدر محکم کوبیده شد که چهارستون خونه و اونا باهم لرزید.
کوکی شوکه روی زمین افتاد چشم هاش از هم باز شده بودن و به سختی متوجه جیمین شد که داشت شونه هاش رو محکم برای چند دقیقه تکون می داد:
- خوبی؟ حالت خوبه؟!
جانگکوک خودکار سرتکون داد و اون برای دلگرمی لبخند زد:
- هی جدی نگیر پارک ، اون فقط یکم بخاطر برادرش بهم ریخته بیا بریم یه چیزی بخوریم نامجون مراقب سه جون هست.
جانگکوک از وجود جیمین کنارش توی این وضعیت داغون واقعا شکرگزار بود اما نمیتونست نشونش بده و در حالی که هنوز میلرزید پرسید:
YOU ARE READING
hypophrenia
Fanfictionجانگکوک افسر پلیسیه که مامور میشه برای پیدا کردن راز تاریک خاندان کیم که حزب مخالف بتونه قدرتشون رو درهم بشکنه اما برحسب اتفاق کلید این راز پسر کوچیک تر این خاندانه که شباهت زیادی به عشق اولش کیم تهیونگ داره که سالها پیش ناپدید شد... ● نام فیک ~>هیپ...