قسمت شانزدهم
- عزیزم حالت چطوره؟
تهیونگ لبخند زد و سری آروم تکون داد:
- خوبم.
چرت محض بود معلوم بود که خوب نبود هر کسی اینو میتونست توی چهره ای رنگ پریده اش ببینه اما مگه می شد وقتی جانگکوک عزیزم صداش می کرد جواب دیگه ی بده.
بی اختیار لبخند رو روی صورتش نگه داشت و موهای بلند کوک و نوازش کرد:
-من عاشق موهای بلندتم.
کوک لبخندی مصنوعی زد:
-جدی؟
-آره واقعا بهت میاد باهاشون خیلی کیوتی.
و به نوازش کردنش ادامه داد و چیزی که توی فکرش میگذشت رو به زبون آورد:
-من خیلی خوشبختم کوک.
جانگکوک بی اهمیت پرسید:
-چرا؟!
تهیونگ خیلی آروم دستاشو دور اون پیچید و در آغوش گرفتش:
-چون تو رو دارم.
همین کافی بود که جانگکوک براش بمیره یا قلبش پر از پروانه بشه و از شوق بترکه اما هیچ کدوم نشد، جئون فقط با چهره ی سرد ، خودشو از آغوش تهیونگ بیرون کشید و لبخندی مسخره زد:
-دیرمه باید به جیم کمک کنم.
اخم های تهیونگ توی هم رفت و پرسید:
-تو که وظیفه ات نیست میتونی نری؟
-میدونم عشقم ولی حوصله ام سر رفته و اینکه بد نیست با بقیه هم صمیمی بشم.
و نزدیک تهیونگ شد و بوسه ای کوچیک به لباش زد:
-و میدونی که دوست ندارم دوباره یکی بیاد بهت صدمه بزنه.
و بدون اینکه منتظر جواب باشه بیرون رفت و تهیونگ شوکه به در بسته خیره شد:
- اون چش شده؟!
کاملا مشخص بود که کوک عادی نبود اون معمولا خجالتی و
به طور خودکار پسری بود که سر کوچیک ترین لمس ها ذوق مرگ می شد ولی الان خیلی عادی رفتار کرد انقدر عادی که انگار ده سال از ازدواجشون می گذره ، از جاش بلند شد و از پنجره به بیرون نگاه کرد و جانگکوک رو دنبال کرد که مثل یه بادیگارد جدی و بدون حسی توی صورتش داشت می رفت سمت
منطقه ی محافظتی 4 امروز دزدگیرای اونجا قرار بود تعویض بشه ، اون چشمشو از منظره ی خسته کننده ی بیرون گرفت و به داخل اتاق تاریک و سردش برگشت، از اتاق طبقه ی بالا متنفر بود همیشه برای اون زیادی مرتب و شیک بود، حس خوبی بهش نمی داد و باعث می شد بیشتر از همیشه احساس تنهایی کنه.
پس توی حال خاکستری خودش بی میل ویالون رو برداشت و شروع به نواختن کرد و از طرفی هم جانگکوک بود که اونورکاخ به سرعت قدم برمی داشت دست هاش به حالت مشت بود و با عصبانیت سمت جیمین رفت که داشت دوربین جدیدی رو جایگزین دوربین شکسته ی پشت عمارت می کرد.
YOU ARE READING
hypophrenia
Fanfictionجانگکوک افسر پلیسیه که مامور میشه برای پیدا کردن راز تاریک خاندان کیم که حزب مخالف بتونه قدرتشون رو درهم بشکنه اما برحسب اتفاق کلید این راز پسر کوچیک تر این خاندانه که شباهت زیادی به عشق اولش کیم تهیونگ داره که سالها پیش ناپدید شد... ● نام فیک ~>هیپ...