Nepenthe part3
August 14, 2023
رو به مرد کناریش گفت: اوضاع محموله ها چطوره؟مرد با صورتی جدی گزارش داد: ویلیام کارشو خیلی خوب داره انجام میده ، محموله ی کوکائین و از مرز امریکا رد کرده و دست باند جیکوب سپرده اونا قراره کوکائینارو به استرالیا و ژاپن وارد کنن
کمی مکث کرد و ادامه داد : قربان یه مشکل جزئی وجود داره
جان با اخم زمزمه کرد: بگو
مرد با اخم و جدیت گفت: باقی مونده ی باند تام دارن یسری فعالیتا بر علیهتون انجام میدن ، فکر میکنم هدفشون انتقامه و ممکنه به خونه یا شرکت مرکزی حمله کنن، پیشنهاد میدم امنیت و افزایش بدیم
جان سری تکان داد و داخل ماشین نشست: همینکارو بکن
مرد تعظیمی کرد و بسمت ماشین دیگر رفت
به راننده دستور حرکت داد و تماس چن را پاسخ داد : بگو
چن با خنده گفت: اطلاعات این پسررو دراوردم
جان با همان لحن جواب داد : خب
چن با خنده ی شدیدتری ادامه داد: جان این پسره خیلی ادم جالبیه، مثل اینکه مامانش اینو میزاره جلوی پرورشگاه و بعد خودکشی میکنه ، باباشم زمانی که مادرش حامله بوده مرده، این پسره تو یتیم خونه بزرگ میشه ولی رسما همه رو کلافه کرده بوده ، بشدت تخس و شیطون بوده و فکر کنم مدیر روزشماری میکرد که اینو از پرورشگاه بندازه بیرون چون دقیقا روز تولدش پرتش میکنن از اونجا بیرون ، تا زمانی که پرورشگاه بوده توی یه مدرسه دولتی خوب درس میخونده چون باهوش بوده معلماش دوسش داشتن حتی برای همین بهش رقص و موسیقی رو رایگان اموزش دادن، ولی این یارو حتی تو مدرسه ام خیلی شیطون بوده
مکثی کرد و با لحنی که خنده در ان موج میزد ادامه داد: مثل اینکه تو تمام سالای مدرسه با قلدرا درگیر بوده، چون یتیم بود خیلی اذیتش میکردن و کتکش میزدن ولی این اصلا کم نمیاورده و اونارو کتک میزده، چند بارم میخواستن اخراجش کنن ولی چون درسش خوب بوده معلما اجازه ندادن
سرفه ی ارامی میکند و بعد از صاف کردن صدایش ادامه میدهد: بعد از اینکه از پرورشگاه میندازنش بیرون رسما نه کسی رو داشته نه حتی کاری برای انجام دادن داشته، باورت میشه تمام این یه سال و تو پناهگاها و خیابون و پارکا میخوابیده و با دوره گردا و اهنگ خونا میرفته برای پول دراوردن گاهی ساز میزده یا میرقصیده،چون خوشگل بوده کلیم پول درمیاورده
چن با لحن متعجبی گفت: نمیدونم چطوری دست باند ویلیام افتاده، ولی خب حدودا یکی دو ما پیش میدزدنش و از مرز خارجش میکنن و همراه سه تا چینی دیگه میارن امریکا خودتم میدونی ویلیام برده هارو رسما تو خوک دونی نگه میداره و سه تا از برده هاش تو این یه ماه مردن ولی اینیکی خیلی خوب دووم اورده
YOU ARE READING
⌈ 𝗡𝗲𝗽𝗲𝗻𝘁𝗵𝗲 ⌋
Romance꩜𝗪𝗿𝗶𝘁𝗲𝗿 : Hana ꩜𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 : Mafia,Romanc,Smut, Fluff,Heavy Angst, Slice of life ꩜𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 : ZSWW پسرکی یتیم که بعد از دزدیده شدن به یکی از وحشی ترین رئیس های مافیا فروخته میشه... ~قلمی دیگر از نویسنده فیک بیمار