احساس بدی داشت ، کاش پیش جانگا میماند، کاش در اینجا بازی نمیکردبی توجه به چن شیائو پشتش را به او کرد و بسمت هاشوان رفت اما قبل از اینکه به او برسد چن شیائو جلویش ایستاد و ییبو در آخرین لحظه به خوبی متوجه شد که هاشوان در هدفونش چیزی را گزارش میداد. ییبو با اخم به چن نگاه کرد، چن با خنده به او زل زد: چطوری ییبو؟
ییبو کلافه هوفی کرد: برخرمگس معرکه
چن شیائو خنده ی بلندی کرد ، از این پسر خوشش میامد: سری قبلی مثل یه موش کوچولو تو بغل جان میلرزیدی
ییبو به او نگاه کرد ، سری قبلی جان به او اطمینان نداده بود که او را بدست چن شیائو نمیدهد، حالا از حمایت گاگایش مطمئن بود، به هر حال در همان اولین دیدار هم از شخص چن هرگز نترسیده بود! از اینکه جان او را به دست دیگران بدهد وحشت زده شده بود!
ییبو با خنده ای تمسخر امیز به چشمان او زل زد: حالا دوست داری کاری کنم تو به خودت بلرزی
چن لحظه ای خنده از لبش نمیرفت، اگر اکنون متوجه میشد که این شیطان کوچک از هویت اصلی خودش خبر دارد حتی ذره ای تعجب نمیکرد!
چن دستش را بسمت موی پریشان روی پیشانی ییبو برد و ان را عقب زد و در حالی که موهای او را نوازش میکرد پرسید: دوست داری بیای پیش من؟ من خیلی بهتر از جانم
ییبو بلافاصله مچ دست او را در دست گرفت و از سرش دور کرد و صورتش را به صورت چن نزدیک کرد و غرید: تو یه اشغالی، حتی نباید اسمت کنار اسم گاگای من بیاد.
قبل از اینکه چن حرفی بزند صدای بلند لیمو در سالن پیچید: جناب چن
پشت سرش پنج بادیگارد ایستاده بودند ، ییبو دست چن را رها کرد و لیمو بلافاصله با قدم های محکم بسمت آنها آمد و به آرامی ییبو را پشت سر خودش فرستاد و خودش و بادیگاردها به شکل محافظتی ییبو را در میان خودشان قرار دادند، دستور ویژه ی رئیس محافظت شدید از ییبو بود
چن با خنده گفت: اوه جناب لی شما هم اینجایید
لیمو ابرویی بالا انداخت: دفتر رئیس اینجا نیست
چن دستش را درون جیبش فرو کرد و کم کم خنده از لبش رفت: رئیستون داره زیادی برای یه برده مایه میزاره
ییبو از پشت سر لیمو با عصبانیت گفت: بزار بزنم دهنشو صاف کنم
لیمو دستش را پشت سرش برد و به ییبو اشاره کرد تا آرام شود و بی توجه به حرف ییبو لبخندی زد: جناب چن رئیس میتونن هرجور دلشون میخواد از دارایی هاشون محافظت کنن، فراموش نکردید که برای همین برده هزینه ی زیادی کردن و احتمالاً دارایی خاصیه براشون، شما مشکلی دارید؟
چن نیشخندی زد: امیدوارم محافظت جان بخاطر پولی که خرج کرده باشه و یهویی عاشق برده ی بی ارزشش نشه
ESTÁS LEYENDO
⌈ 𝗡𝗲𝗽𝗲𝗻𝘁𝗵𝗲 ⌋
Romance꩜𝗪𝗿𝗶𝘁𝗲𝗿 : Hana ꩜𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 : Mafia,Romanc,Smut, Fluff,Heavy Angst, Slice of life ꩜𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 : ZSWW پسرکی یتیم که بعد از دزدیده شدن به یکی از وحشی ترین رئیس های مافیا فروخته میشه... ~قلمی دیگر از نویسنده فیک بیمار