دست به سینه روبهروی دوست پسرش ایستاده بود، هر دو با اخم به هم نگاه میکردن، دلش میخواست جلو بره و موهای جذابش رو بهم بریزه. حالا چرا امشب اینقدر خوشگل شده بود؟«افتخار میدی با من برقصی آلفای جذاب؟»
نگاهش رو به دختر ظریفی که منتظر بهش نگاه میکرد، داد. بیمعطلی دستش رو گرفت و وسط جایگاهِ رقص رفتن. خودش رو با ریتم آهنگ هماهنگ تکون میداد، دختری که همراهش میرقصید خیلی ظریف و بغلی بود؛ اما نه به اندازهی امگای خودش.کلافه نفس عمیقی کشید، نباید اینقدر زود بیقرار امگای لجبازش میشد. دستهاش رو دور کمرِ باریک دختر توی بغلش حلقه کرد و تلاش کرد به کمر باریک دوست پسرش فکر نکنه.
بوی رایحهی دارچین امگایی که توی بغلش داشت میرقصید، کمکم داشت باعث سردردش میشد.حواسش رو به آهنگ داده بود و متوجه زمزمههای دختری که با ریتمِ آهنگ خودش رو به بدنش میکشید، نبود.
با تمام تلاشش، حواسش هنوز هم پیش دوست پسرش که حالا رایحهی توت فرنگیش رو از نزدیکی خودش حس میکرد، بود.دخترک تابی به گردنش داد و با ناز پرسید:
«اسمت چیه؟»
«جونگین!»
صدای پر از حرصش درست از کنار گوشش بلند شد، میدونست امگاش زیاد طاقت نمیاره.
«حالا که اسمش رو فهمیدی ممنون میشم اجازه بدی با دوست پسرم برقصم!»دخترک که بهش برخورده بود، از توی بغل جونگین بیرون اومد و خیلی زود ازشون دور شد. امگاش با حرصی که توی حرکاتش پیدا بود، روبهروش قرار گرفت و دستهاش رو دور گردنش حلقه کرد.
سرش رو نزدیک آورد و توی گوشش گفت:
«به حدی ازت عصبانیم که میتونم این پارتی و آدمهاش رو روی سرت خراب کنم، پس به نفعته زودتر اون دستهای لعنتیت رو بالا بیاری و بغلم کنی یانگ جونگین.»جونگین دستهاش رو با لبخند بالا آورد و دور کمر باریک و ظریف امگاش گذاشت.
«نمیدونی وقتی عصبانی میشی چهقدر جذابی کیم سونگمین.»
گفت و صورتش رو نزدیک گردنش بُرد، رایحهی توت فرنگیش رو با لذت بو کشید.با تموم شدنِ آهنگ، سونگمین دستش رو گرفت و از جایگاه رقص بیرون اومدن، به محض دیدن اتاق خالی، داخل رفتن و در رو بست. پسر بزرگتر دستش رو ول کرد و مقابلش ایستاد.
«بگو ببینم اینجا چه غلطی میکنی جونگین؟»جونگین ابروش رو بالا انداخت.
«من باید این سؤال رو ازت بپرسم.»
امگای مو شکلاتی کلافه گفت:
«من اومدم پارتی دوستم که خوش بگذرونم، باورم نمیشه که تعقیبم کردی!»جونگین بلند خندید.
«منم اومدم پارتی دوستم برای خوش گذرونی، چرا باید تعقیبت کنم؟»
«که ببینی کجام و چیکار میکنم؟»
پسر کوچکتر نگاهِ بیحوصلهای بهش انداخت.
«سونگمین چرا فقط اینکه هردومون توسط یه دوست مشترک به این پارتی دعوت شدیم رو قبول نمیکنی؟ این منطقیتر نیست؟»امگا با یادآوری لحظاتی که آلفاش با امگای دختر میرقصید، اخمی کرد و با حرص گفت.
«آره راست میگی ولی منطقی برای رقصیدنت با اون دخترهی زشت پیدا نمیکنم یانگ جونگین!»پسر کوچکتر جلو رفت و کمر ظریفش رو توی دستهاش گرفت. فرومونش رو آزاد کرد تا کمی باعث آرامشِ امگاش بشه.
«چی اینقدر عصبانیت کرده؟ فقط چون با یه دختر رقصیدم؟»سونگمین یقهاش رو توی دستش گرفت، لحن خونسرد آلفا بیشتر با اعصابش بازی میکرد.
«فقط رقصیدی؟ دستای لعنتیت تنش رو داشتن متر میکردن، جلو نیومده بودم که الان با اون دختره توی این اتاق بودی!»جونگین امگایی که دیگه آروم نبود و از خشم داشت میلرزید رو توی بغلش کشید و سعی کرد آرومش کنه.
«عزیزدلم من متاسفم باشه؟ من واقعا لمسش نکردم...»
سونگمین وسط حرفش پرید.
«اما دستات رو روی بدنش میکشیدی خودم دیدم.»جونگین امگای نا آرومش رو از بغلش فاصله داد، به چشمهای مشکی رنگش نگاه کرد و با اطمینان گفت:
«آره دستم رو روی بدنش کشیدم چون باید توی کمربند لباسش یه جیپیاس کار میذاشتم! مجبور بودم اونکار رو انجام بدم که به چیزی شک نکنه.»دستهای سونگمین پایین اومدن و حالا با تعجب بهش نگاه میکرد.
«جونگین تو اینجا ماموریت داشتی؟»
آلفا سرش رو برای تایید تکون داد.
«آره، برای همین وقتی اینجا دیدمت تعجب کردم، اولش فکر کردم تو هم ماموریت داری ولی وقتی اومدی منو از دختره جدا کردی و نزدیک بود همه چی رو خراب کنی متوجه شدم از چیزی خبر نداری.»سونگمین دستش رو گرفت و سرش رو پایین انداخت.
«من نمیدونستم، کسی به من چیزی نگفت وگرنه اون کار رو نمیکردم ببخشید.»
جونگین به سرعت دستش رو بالا آورد و بوسهای بهش زد.
«هی هی اشکال نداره عزیزم. همه چیز به خوبی پیش رفت و ماموریتم با موفقیت انجام شد؛ پس مشکلی نیست. ولی دیگه هیچوقت به آلفات شک نکن باشه؟»سونگمین نفس عمیقی کشید، فشاری که توی چند دقیقه پیش بهش وارد شده بود انرژی زیادی ازش گرفته بود.
«من... من فکر کردم چون قرار گذاشتیم یه مدت از هم جدا باشیم تا بتونیم برای رابطهمون تصمیم بگیریم، تو رفتی با اون دختره رقصیدی که بهت حسودی کنم... فکرم بچگانه بود.»جونگین با عشق پیشونیش رو بوسید. جونش به جونِ امگای روبهروش بند بود و عاشقانه میپرستیدش.
«اون قرار مسخره رو فراموش کن چون من دیگه نمیتونم ازت دور بمونم، تصمیمم برای رابطهمون جدیه، تو امگا و جفتِ منی و من بیشتر از این صلاح نمیدونم ازم دور باشی.»سونگمین گیج نگاهش کرد، اونا هنوز جفت هم نشده بودن، جونگین از چی حرف میزد؟
«جفت؟ اما تو که هنوز من رو مارک نکردی جونگین.»جونگین با لبخندی که چالهاش رو به نمایش میگذاشت، گفت:
«هنوز مارکت نکردم ولی بهزودی اینکار رو انجام میدم، دیگه کسی نمیتونه نزدیک امگای من بشه.»سونگمین خندید و پیشونیش رو به پیشونی دوست پسرش چسبوند.
«خوبه چون اونوقت تو هم دیگه نمیتونی با دخترا برقصی.»
...
کانال تلگراممون:
Skzficc