Cuties

725 27 10
                                    

لباس ست کرم رنگش رو پوشید، موهاش رو شونه زد بعد با کِش هم رنگ لباسش اون‌ها رو بست.

قدم‌هاش رو آهسته به سمت کاناپه‌ی بزرگ مشکی توی پذیرایی برداشت.

به آرومی روش دراز کشید، لباسش رو بالا داد تا شکم سفیدش معلوم باشه و بعد تلفن همراهش رو توی دستش گرفت.

عکسی از خودش گرفت، برای دوست پسرش ارسال کرد.

عکسی از خودش گرفت، برای دوست پسرش ارسال کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


طولی نکشید که پیام مینهو روی گوشی‌اش اومد.

ماه‌های آخر بارداری‌اش بود و تحمل دوری از جفتش، سخت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ماه‌های آخر بارداری‌اش بود و تحمل دوری از جفتش، سخت.

عکسی که مینهو براش فرستاد رو باز کرد.

فلیکس داشت فکر می‌کرد بعد از به دنیا اومدن دوقلوهاشون باید به خونه‌ی بزرگ‌تری نقل مکان بکنن، چون همین الانش هم خونه پر از وسایل‌های اون دوتا فسقلی بود‌

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

فلیکس داشت فکر می‌کرد بعد از به دنیا اومدن دوقلوهاشون باید به خونه‌ی بزرگ‌تری نقل مکان بکنن، چون همین الانش هم خونه پر از وسایل‌های اون دوتا فسقلی بود‌.

پسرک عکسی رو از توی پاکت در آورد، ازش عکس گرفت و دوباره برای دوست پسرش فرستاد.

پسرک عکسی رو از توی پاکت در آورد، ازش عکس گرفت و دوباره برای دوست پسرش فرستاد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

رایحه‌ی شیرینش توی فضای خونه پیچیده بود، دستش رو روی شکمش کشید.
«بابایی زود میاد پیشمون.»

Stray Kids Where stories live. Discover now