تق تق، سلام خوشگلا~
لطفا توضیحات آخر پارت رو بخونید~_____________________________________
صدای طبل و هو کشیدن افراد قبیله، که دور آتش بزرگی جمع شده بودن و میچرخیدن به گوششون میرسید. هر دو به تنهی درختی بسته شده و به این نتیجه رسیده بودن که هیچ راهی برای فرار وجود نداره.
تهیونگ مدام لبش رو میگزید و جونگکوک اخمهاش رو عمیق درهم گره زده بود. با صدای بلندی که توی فضا پیچید، نگاهشون رو با ترس به افراد قبیله که دیگ بزرگی رو بلند کرده و با ریتمِ آواز گوشخراش افراد دیگه حرکت میدادن و به سمت آتش بزرگی که برپا کرده بودن میبردن، نگاه کردن و آب دهانهاشون رو قورت دادن.
- بهنظرت لختمون میکنن؟
+ نه پس، با لباس میلمون میکنن.
- کیم، من فاکینگ جدیم!
+ توی لحن من شوخی میبینی؟
- لعنت به این شانس! نباید کت مارک نازنینمو میپوشیدم...
+ وایسا ببینم تو الان نگران کتتی؟
- میدونی چقدر پولشو دادم؟
+ کاش منم مثل تو میتونستم بی مغز و ریلکس باشم!
- خفه شو بابا! کی بود تا دو دقیقه پیش عزای ساعتشو گرفته بود؟
+ ساعت من آخرین مدل این مارکه! قیمتش کم کمش دو برابر کت دِمُده شدهی توئه!
جونگکوک خسته از بحث کردن با امگایی که هر بار جوابی توی آستین داشت، سرش رو به تنهی درخت تکیه داد و آه عمیقی کشید. لحظهای چشمهاش رو روی هم فشرد و بعد به دیگ روی آتش که کاسه کاسه توسط افراد قبیله درونش آب ریخته میشد، نگاه کرد.
- یعنی این آخر کارمونه؟
تهیونگ با شنیدن سوال مرد آلفا، بیخیال نسبت به هر بحثی آهی کشید و متقابل سرش رو به تنهی درخت تکیه داد.
- نمیدونم. هیچ وقت فکر نمیکردم مرگم اینطوری رقم بخوره اونم در کنار یکی مثل تو!
+ مگه من چمه؟
- تو چت نیست دقیقاً؟
+ تو، تو واقعاً نمیتونی دو دقیقه توی صلح با من باشی؟
- توی صلح بودن با تو، مثل فرار کردن از این موقعیته! دوتاش غیر ممکن به نظر میاد!
+ کاش بفهمم چه هیزوم تَری بهت فروختم...
تهیونگ پوزخندی زد و در حالی که نگاهی خسته و تیزی به مرد آلفا مینداخت، لب زد:
- اوه جئون، مطمئن باش که میدونی چه غلطی کردی!لبش رو تَر کرد و کلافه گفت:
- تو کینهایترین آدمی هستی که توی زندگیم دیدم! لعنتی ناسلامتی ما باهم دوست بودیم! اون همش یه سوتفاهم...
YOU ARE READING
𝗦𝘁𝘂𝗯𝗯𝗼𝗿𝗻 𝗗𝗮𝗱𝗱𝘆𝘀ᵃᵘ - ᵏᵒᵒᵏᵛ
Fanfiction𝙊𝙢𝙚𝙜𝙖𝙫𝙚𝙧𝙨 - 𝙍𝙤𝙢𝙖𝙣𝙘𝙚 - 𝘾𝙤𝙢𝙚𝙙𝙮 - 𝙁𝙡𝙪𝙛𝙛 - بابای من آلفاست، قربونش برم خیلیم خوشتیپه. بابای تو هم به عنوان یک امگا چیزی از زیبایی کم نداره، در نتیجه... + صبر کنید ببینم، شما دوتا وروجک که برای باباهاتون نقشه نکشیدید؟ - عمو ای...