❤︎12𝐓𝐡 𝐏𝐞𝐭𝐚𝐥❤︎

4.2K 762 138
                                    

در حالی که با ترس آب دهانش رو قورت می‌داد، با نگاهِ سرخ گرگ سیاه رنگ کنارش کمی توی جاش پرید و اخم کرد. ناخواسته کمی به مرد کنارش نزدیک‌تر شد و به محض برخورد سرشونه‌ش با سرشونه‌ی مرد آلفا به سمتش برگشت و چهره‌ی مضطرب متقابل اون رو دید. به نظر می‌رسید اون هم به محض چشم تو چشم شدن با گرگ سیاه رنگی که کنارش قرار داشت کمی دچار ترس و اضطراب شده.
هر دو آب دهانشون رو قورت دادن و آهسته به سمت جایی که گرگ‌های سیاه رنگ هدایتشون می‌کردن، رفتن. از ظاهرشون مشخص بود که جز دسته‌ی گرگ‌های ولگرد نیستن ولی هنوز هم ناشناخته جلوه می‌کردن.
تنها صدای جیرجیرک به گوش می‌رسید و دو مردی که در محاصره‌ی گرگ‌های سیاه قرار داشتن به سمتی از جنگل می‌رفتن که هیچ ایده‌ای نداشتن کجاست!
تهیونگ آب دهانش رو قورت داد و زیر لب، گفت:
- یه غلطی کن فرار کنیم.

با شنیدن زمزمه‌ی تهیونگ، اخم ریزی کرد و در حالی که به مرد نزدیک می‌شد با حرص جواب داد:
- به من چه؟ تو که زور داشتی، خودت یه غلطی کن! یکبارم تو منو فراری بده.

هیسی زیر لب کشید و با حرص زمزمه کرد:
- از اولشم می‌دونستم یه آلفای بی عرضه‌ای!

- اع؟ حالا شدم آلفا؟ تا دو ساعت پیش که در نظرت یه گرگ به درد نخور بودم!

- هنوزم به درد نخور و حال بهم زنی بهت گفتم آلفا که یه عزتی بهت گذاشته باشم تا شاید یه تکونی به اون شم گرگیت بدی، گنده گوزیات فقط برای منه؟

- می‌گی چه غلطی کنم؟ مگه نمی‌بینی هشت تا گرگ دورمون کردن!

- معلوم نیست دارن کجا می‌برنمون، خدایا بدبخت شدیم... قبل اینکه دوماد شدن پسرمو ببینم دارم می‌میرم و همه‌ی اینا تقصیر دختر عفریته‌ی توئه!

- باز چسبوندش به پرنسس من، پسر تو دول توی شلوارشو نتونسته مقابل جذابیت دختر من کنترل کنه تقصیر منه؟ معلوم نیست تا الان چه غلطایی که نکردن! قسم می‌خورم اگه مارکش کرده باشه بکشمش!

- نرینی آلفا زپرتی، دست به پسرم بزنی سرِپا کارتو می‌سازم.

- می‌شه قبل اینکه زور بازوی نداشتتو اون موقع به رخ بکشی الان یه خودی نشون بدی و فراریمون بدی؟

- آخی، آلفای بدبخت از کی تا حالا محتاج کمک یه امگا شدی؟

- فقط می‌خوام بهت ثابت کنم تو هم مثل من هیچ غلطی نمی‌تونی بکنی!

- منو با خودت یکی نکن احساس نجاست بهم دست می‌ده!

- روی اعصابمی.

- خفه شو.

- خودت خفه شو.

- تو اول حرف زدی!

- می‌خواستی جواب ندی!

هر دو همزمان با هم هیسی کشیدن و با چشم‌هاشون بهم نیزه پرتاب کردن و بعد با آهی کلافه نگاهشون رو هم از گرفتن.
تهیونگ مضطرب سرش رو به سمت جنگل چرخوند و به محض دیدن حرکت گرگ سیاه که به سمتش برگشت دوباره سرش رو پایین انداخت و آب دهانش رو قورت داد.

𝗦𝘁𝘂𝗯𝗯𝗼𝗿𝗻 𝗗𝗮𝗱𝗱𝘆𝘀ᵃᵘ - ᵏᵒᵒᵏᵛWhere stories live. Discover now