❤︎24𝐓𝐡 𝐏𝐞𝐭𝐚𝐥❤︎

5.3K 959 218
                                    

سلام خوشگلا، حال و احوال؟
من اومدم با پارت جدید، یاح یاح یاح
قبلش یه چیزی بگم، چند پارت بیشتر تا پایان باباهای لجباز نمونده و علاوه بر اون، تعداد ویوها دو سه برابر تعداد ووت‌هاست.
پس لطفاً ووت به پارت‌های قبل که بیاد بالا.
شرط ووت این پارت هم آخر میذارم^^
ماچ
____________________________________



کلافه نفسش رو رها کرد و غر زد:
- چند دفعه باید توضیح بدیم؟ مگه کَری؟ ببینم شنواییت دچار مشکل شده؟

هیسی مقابل دو مرد کشید و با پوزخند گفت:
- حواست باشه چی می‌گی جناب جئون، یادت که نرفته دو دقیقه پیش چی دیدم؟ هاها، کیم بزرگ و جئون بزرگ بعد از شانزده سال دشمنی، عاشق هم شدن؟ نکنه دارم توی فیلم ترکی زندگی می‌کنم؟

- چیش عجیبه؟

- وایسا یعنی الان واقعاً عاشق همید؟!

دو مرد نگاه معذبی به هم انداختن و بعد سریع روشون رو از هم گرفتن‌.

تهیونگ کسی بود که صاف ایستاد و بیخیال گفت:
- جونگ‌کوک جفت حقیقیمه. دلیلی برای نپذیرفتنش ندارم.

جیمین، لبش رو تَر کرد و طلبکارانه پرسید:
- آها، اونوقت می‌شه بفرمایید توی این همه سال چرا نپذیرفتینشون؟ تعداد دعواها و اعصاب خوردی‌هایی که ایجاد کردین رو می‌دونین؟ شما دوتا باعث شدین بچه‌هاتون برای برای درست کردن وضعیت بینتون دست به کار بشن چون نمی‌خواستن دوستیشون به خاطر باباهاشون بهم بخوره.

مرد امگا، بیخیال شونه‌ای بالا داد و گفت:
- خب که چی؟ چی‌کار کنم الان؟ اون، اون موقع بود؛ این، این زمانه.

- تهیونگ خیلی پرویی.

- من با تهیونگ موافقم.

- تو باهاش موافقی چون جفتشی، تو هم ساکت شو.

- تو کی باشی که به من بگی ساکت بشم مردک کوتوله؟

- ببین جئون، بحث قد منو بکشی وسط می‌دم یونگی شورتتو پرچم کنه.

- وووییی مامانم اینا، چه تهدید ترسناکی.

- وایسا الان داری با طرفداری کردن از تهیونگ، منو تخریب می‌کنی؟

- بینگو.

- اوه واقعا؟ پس ادامه بده تا همین الان برم و وسط جمعیت داد بزنم و مقابل ته‌هو و هه‌جونگ بگم بچه‌ها، باباهاتون داشتن از هم بوسه فرانسوی می‌گرفتن!

- ما همو نبوسیدیم!

- اون بوسه نبود جیمین!

𝗦𝘁𝘂𝗯𝗯𝗼𝗿𝗻 𝗗𝗮𝗱𝗱𝘆𝘀ᵃᵘ - ᵏᵒᵒᵏᵛDonde viven las historias. Descúbrelo ahora