❤︎15𝐓𝐡 𝐏𝐞𝐭𝐚𝐥❤︎

4.4K 819 190
                                    

سلام خوشگلای من، حال و احوال؟
یه کوچولو غر بزنم؟ چرا وقتی ویوهای +۵۰۰ هست ووتا حتی نصفش هم نیست؟
هعی روزگار... اونوقت میگید چرا دیر به دیر آپ می‌کنی...
آخه ببینید، ببینید!
من شرط ووت نمیذارم این پارت اما تا موقعی که ووت این پارت و پارت‌های قبلی خوب نباشه، پارت جدید هم نمیذارم.
ماچ

__________________________________________________

- شوهر و شوهرید؟

- ببخشید؟

هر دو همزمان با صدای بلندی جواب صد و چهارمین سوالی که اون مرد عجیب غریب پرسید رو دادن و نگاه چندشی بهم انداختن. تهیونگ تک خنده‌ای کرد و جونگ‌کوک روش رو گرفت و زیر لب زمزمه کرد:
- مگه آخر الزمان باشه که با این ازدواج کنم.

- اگه آخرین فرد روی زمینم باشی، انتخابت نمی‌کنم.

هر دو زیر لب طوری که تنها خودشون بشنون، بهم تیکه انداختن که سوال مرد دوباره توی گوشش پیچید:
- با شما بودم، با هم ازدواج کردین؟ تو آلفایی و تو هم امگا، تا دو دقیقه پیش هم توی بغل هم بودین، نگید نه که خودم دیدم و بهتره بدونید که من نمی‌ذارم هیچ گرگ مجردی به خونه‌م بیاد چون انرژیمو می‌گیره و باعث می‌شه نتونم از اینجا محافظت کنم. شوهر همدیگه‌اید؟ اگر نه بساطتونو جمع کنید و برید بیرون.

هر دو بهت زده به مردی که بدون اینکه نفس بگیره جملاتش رو پشت سر هم چید خیره بودن و با شنیدن کلماتش متعجب و متعجب‌‌تر از همیشه می‌شدن.

تهیونگ نفس کلافه‌ای کشید و عصبی از روی صندلیش بلند شد و در حالی که می‌خواست مرد رو به بار فحش بگیره و بعد کلبه رو روی سرش خراب کنه، گفت:
- ببینم تو مریضی؟ مشکلی چیزی داری که...

با قرار گرفتن دستی روی دهانش که باعث شد صداش خفه بشه و پشت بندش شنیدن صدای محکم جونگ‌کوک، با چشم‌هایی که بیشتر از اون نمی‌شد گرد بشه به سمتش برگشت.

- بله ما جفتیم. مشکلی برای خونه‌تون ایجاد نمی‌شه. ببخشید همسرم یکم به خاطر اتفاقاتی که امروز گذرونده عصبیه، شما نشنیده بگیرید.

مرد، نگاه مشکوکی به اون دو مرد انداخت و سرش رو تکون داد و بی حرف روش رو برگردوند و در حالی که به سمت آشپزخونه می‌رفت، لب زد:
- بهتون اعتماد ندارم، جلوی چشمم باشید.

جونگ‌کوک لبخندی زد و در حالی که بدون این‌که دستش رو از روی لب‌های تهیونگی که سعی می‌کرد فحش بده برداره، تعظیمی کرد.

کلافه دو دست مرد امگا که سعی داشت خودش رو از دستش آزاد کنه، گرفت و نفهمید کی با چرخوندن تهیونگ، کمرش رو به میز تکیه داد و دو دستش رو محکم روی میز کوبید و عصبی روی صورت اون امگای لجباز خم شد.

𝗦𝘁𝘂𝗯𝗯𝗼𝗿𝗻 𝗗𝗮𝗱𝗱𝘆𝘀ᵃᵘ - ᵏᵒᵒᵏᵛWhere stories live. Discover now