-------------------------------------
از زمانی که شرکت رو ترک کرد تا به همین حالا چانیول هر دقیقه زنگ میزد و با پیام هاش بابت رفتاری که صبح توی دفتر داشت عذر می خواست. اما جونگین تمایلی به پاسخ دادن نداشت.
وقتی زنگ در خونه ش زده شد خوب می دونست چه کسی پشت در ایستاده.
بدون اهمیت دادن به چانیول به سمت آشپزخونه رفت تا کمی آب بنوشه.
به هیچ وجه قصد نداشت با مرد خطاکار روبرو بشه.
× در رو باز کن! می دونم خونه ای...
این بار با مشت به جون در افتاد و صداش زد:
× جونگین خواهش می کنم حداقل بگو چرا داری ازم دوری می کنی؟
باشه اشتباه کردم نباید انقدر وحشیانه رفتار میکردم.باز هم حرف های تکراری باز هم عذر خواستن های دروغین.
از روزی که باهم بودن تا به امروز اشتباهات زیادی داشت که همیشه بخشیده میشد.
اما این بار جونگین نمی خواست کوتاه بیاد.
آب رو نوشید و به سمت در رفت، بدون این که بازش کنه چانیول رو صدا زد:
+ هیچ می دونی امروز صبح چه غلطی کردی؟...
تو جلوی کارمند تازه واردم بهم گفتی....× ببخشید ببخشید... می دونم اشتباه کردم می دونم کارم زشت بود.
اما وقتی دیدم اون عوضی اونجوری بهت چسبیده عصبی شدم نفهمیدم چم شد که اون کلمه رو به زبون آوردم.
وسط حرف جونگین پرید و همین باعث شد مردی که داخل خونه بود به این رفتار احمقانه با تمسخر لبخند بزنه.
+ تو هنوز یاد نگرفتی که نباید جلوی حرف زدن دیگران رو با داد و فریادهای بیجا و طلبکارانه گرفت، بعد اومدی ازم عذرخواهی کنی؟ از اینجا برو نمی خوام ببینمت.
دوباره با مشت به در کوبید و با صدای خماری که نشون میداد تا بیش از حد نوشیده و حال خوشی نداره شروع به حرف زدن کرد:
× بذار بیام تو.. " خودت می دونی که چقدر عاشقتم من هیچ وقت کاری نمی کنم که باعث شرمندگیت شه بذار بیام تو تا توضیح بدم....... "_ پرش زمانی _
+ چان زود باش باید زودتر برسیم به مهمونی.
× دارم میام. اما این کراوات لعنتی گره ش درست نمیشه.
چرا یه کمی به عشق عزیزت کمک نمی کنی؟جلو رفت و از یقه ی نامرتب چانیول گرفت و کمی به سمت خودش کشیدش، در حالی که داشت کراوات رو میبست زمزمه کرد:
+ جناب عشق عزیزم حتی یه کراواتم نمی تونه ببنده؟
× وقتی تو هستی چرا باید همچین چیزی رو یاد بگیرم؟!بعد از بستن کراوات با لگد تو پای چانیول زد که صدای دردمندش تو فضای خونه پیچید.
+ کمتر خودتو با این حرف ها لوس کن.
به خاطر جناب عالی باز قراره سرزنش بشم پس زودتر راه بیفت.
× زدی عشقت رو ناقص کردی...
+ عوضش متوجه میشی وقتی قرار ملاقات دارم باید زودتر راه بیفتیم.
× همین چیزاتو دوست دارم. از اینکه یه دوست پسر قوی دارم خیلیم خوشحالم.
دستی به کت جونگین کشید و کنارش ایستاد.
_ الانم نگران نباش عزیزم، خودم همه ی تقصیرها رو گردن می گیرم تا کسی نتونه به عشقم چیزی بگه.
YOU ARE READING
SECRET
Fanfictionعنوان: عنوان: #راز 🤫 #SECRET 👬 کاپلها: سکای، چانبک، [ ؟؟؟ ] 🔍 ژانر: درام، انگست، رُمنس، اسمات ✒ نویسنده: تـــدی 🐻 خلاصه داستان ✍ توی این جامعه پول و قدرت همیشه حرف اول رو میزنن و کسی که این دو رو نداشته باشه هیچی نیست. اما کیم جونگین علاوه ب...