🤫 Chapter: 10 🤫

251 71 147
                                    

---------------------------------

از حرف های سنگینی که شنیده بود چند روزی می گذشت و چانیول تو تاریکی تنها رها شده بود.
هر بار به یاد روزهای خوشی که با جونگین داشت می افتاد و افسوس می خورد که پایان خوشی برای ادامه دادن نداشتن.
قبول داشت اشتباه کرده و به طور کلی گند زده بود به رابطه ای که همه آرزوش رو داشتن.
بد هم گند زده بود.
شیشه ی مشروب رو بالا آورد و کمی نوشید تا شاید بتونه حرف‌هایی که شنیده بود رو فراموش کنه.
جونگین تا به حال این طور ردش نکرده بود.
تک‌تک حرف‌هایی که توی پارکینگ شنیده بود زخمی بود که باعث شکستن قلبش شده بود.
آرزو میکرد زمان به عقب برمی‌گشت و جونگین رو اینطور از خودش ناامید نمیکرد.
لعنت به روزی که وارد اون پارتی شد و شروع به خوردن الکل کرد.
هنوز هم نگاه سرد و دلخور جونگین رو به خاطر داشت.
شیشه ی مشروب رو دوباره بلند کرد و سر کشید.
چطور می تونست کسی که تنها امید زندگیش بود رو فراموش کنه؟
شیشه ی خالی شرابی که دستش بود رو با ناراحتی به سمت دیوار پرت کرد و روی زمینی که پر شده بود از زباله، دراز کشید.
چه کار باید میکرد تا جونگین دوباره اون رو بپذیره!
چطور باید این عشقی که نابود شده بود رو دوباره مال خودش میکرد؟...
شاید بهتر بود دوباره سر پا میشد و دست از گریه و زاری می کشید تا جونگین رو از نو شیفته ی خودش کنه.
با مست کردن و گریه و زاری چیزی درست نمیشد.
" × همینه، فردا دوباره سر پا میشم و میرم ازش عذر خواهی می کنم. "
جونگین دوستم داره.. حتما منو می‌بخشه.
اون به همین راحتی فراموشم نمیکنه.

●●●

پشت سر جونگین میدوید تا باهاش هم قدم بشه.
هیچ اعتراضی نداشت، چرا که دیدن این همه فعالیت از سمت این مرد و همراه شدن باهاش براش هیجان انگیز بود.
وقتی وارد هتل شدن پشت سر مردی که جلو جلو راه می رفت دوید و وارد لابی هتل شدن.
* میگم رئیس؟
مگه من نباید جلوتر از شما برم که بتونم کارها رو قبل ورودتون به جلسه راست و ریس کنم؟

جونگین به حرفش خندید و درجا سر جاش ایستاد. اما با برخورد ناگهانی تمین با کمرش به پشت برگشت.
+ خب بفرما. شما جلوتر برو همه چی رو ردیف کن تا من بیام.
فقط یه مشکل اینجا داریم.
من خیلی عجله دارم. تو میدونی که باید کدوم اتاق بری؟
یا برای بار اول من راهنمات باشم تا کار رو یاد بگیری؟
* حق با شماست من چیزی از این کار نمی دونم.
پس شما جلوتر برید من پشتتون میام.
+ یه وقتایی جداً بانمکی.
چند بار پلک زد و با انگشت خودش رو نشون داد.
* کی من؟

وقتی با حرکت سر جونگین تایید حرفش رو گرفت، موهای روی پیشونیش رو بالا زد و شکافت کوچیکی که روی پیشونیش بود رو نشون داد.
* من کیوت نیستم. اینو به کسی بگو که تا حالا چاقو نخورده.
این زخمو میبینی؟ یه بار با سر زدم تو دماغ یکی از مزدورا..
چون بهم گفته بود کیوت.

SECRETWhere stories live. Discover now