chapter 5

33 9 9
                                    

CHAPTER 5

صدای جیغ!

این تنها چیزی بود که لویی می شنید.

تقریبا هر دایرکشنری که اطرافش بود بی وقفه جیغ می کشید ، همه خواهراش همدیگه رو بغل کرده بودن! یه زوج هر چند دقیقه یه بار شروع می کردن به اشک ریختن و فضا داشت به طرز عجیبی غیرقابل تحمل می شد.

اجرا واقعا خوب بود و لویی باید اعتراف می کرد که پسرا واقعا میدونن دارن چیکار می کنن.

صداهاشون توی اجرای زنده زیبا بود و لویی شروع کرده بود به رقصیدن با خواهراش و اونارو میخندوند. و اگه کسی علت اینکاراشو می پرسید می تونست بگه که داره سعی میکنه به خواهراش خوش بگذره، آره فقط برای اینکه اونا سرگرم بشن ، فقط همین !

وقتی که آهنگ آخر تموم شد صدای جیغ بلندتر هم شد. پسرا قبل از اینکه از استیج خارج بشن از همه تشکر و خداحافظی کردن.

"یه چند دقیقه صبر کنین که جمعیت کم شه تا راهمون رو پیدا کنیم و بریم ببینیمشون."

خواهراش از اضطراب روی پا بند نبودن تا از جمعیت توی سالن تا حدی کم بشه.

ده دقیقه بعد لویی سرشو براشون تکون داد که به این معنی بود که میتونن حرکت کنن تا به پایین سالن برسن. یه چند دقیقه ای راه رفتن تا بالاخره تونستن جای درستو پیدا کنن و لویی از یکی از مامورای امنیتی اونجا پرسید که درست اومدن یا نه .

"اجازه بدین برم و خیلی سریع با گروه چک کنم، شما میتونین همینجا منتظر باشین ."

لاتی زمزمه کرد:"باورم نمیشه که داره اتفاق میوفته !"

فیز با خنده ادامه داد :"من فقط دارم سعی می کنم نرینم به خودم !"

دو قلوها یه لبخند دندون نما به لب داشتن و دستای همو محکم گرفته بودن.

"دنبالم بیاین" مامور امنیتی با لبخند تا انتهای سالن همراهیشون کرد. تقه ای به در زد که با یه " بیا تو " آروم همراه شد.

در باز شد و دخترا یجورایی هوش و حواسشونو از دست داده بودن! لویی سقلمه ای بهشون زد تا به 4 تا پسری که رو به روشون وایستاده بودن نزدیک بشن .

"سلام" لیام با یه آغوش باز به سمتشون اومد.

" خدای من ! تو واقعی ای!!" فیز گفت در حالی که انگشتشو توی لپ لیام فرو کرده بود و لویی نتونست جلوی چپ چپ نگاه کردنشو بگیره!

"البته که هستم" لیام لبخند زد در حالی که بقیه پشت سرش ریز ریز می خندیدن!

دخترا همشونو بغل کردن و تمام مدت در حال تعریف کردن از اجرا بودن و اینکه چقدر عاشقشونن! و لویی فقط به دیوار تکیه داده بود و با لبخند نگاهشون می‌ کرد.

به همون اندازه که خواهراش دیوونه بودن ،از تماشای اینکه چقدر خوشحال بودن لذت می برد.

نایل در حال خندوندن دو قلو ها بود در حالی که بقیه در حال صحبت با دوتا خواهر دیگه اش بودن و وقتی که هری از جمع معذرت خواست و به سمتش اومد لویی تقریبا منجمد شده بود!

popstar boyfriend Where stories live. Discover now