chapter 10

28 7 14
                                    

CHAPTER 11

"دلم براتون تنگ میشه دخترا" هری نالید و تک تک خواهرای لویی رو بغل کرد.

لوتی گفت:" از آشنایی باهات خوشحال شدم هری." و هری رو محکم بغل کرد.

فیزی اضافه کرد:" دوست داریم دوباره ببینیمت."،

دیزی پرسید:" به لو سر میزنی، درسته؟"

فیبی هم پرید وسط و گفت:" آره تو باعث میشی لبخند بزنه."

لویی صورتش‌ گل انداخت؛ هری بهش لبخند زد و گفت:" مطمئن باشید من همین دور و بر ها هستم. باید خانم های موردعلاقه ام رو حتما ببینم. و البته لو."

لویی گفت:" بپرید بالا، منم الان میام."

دخترا یه بار دیگه برای هری دست تکون دادن و رفتن سوار ماشین لویی شدن. لویی و هری جلوی در ورودی هتل ایستاده بودن و به همدیگه خیره شده بودن.

هری گفت:" وقتی رسیدی خونه پیام بده تا خیالم راحت بشه." و دست لویی رو گرفت.

"باشه. بقیه تور بهت خوش بگذره. بعدا باهم برنامه ریزی می کنیم."

هری لویی رو برای یه بغل سمت خودش کشید و گفت:"میدونم زیاد طول نمی کشه اما واقعا دلم برات تنگ میشه."

"منم دلم برات تنگ میشه."

بالاخره اجازه دادن از همدیگه جدا بشن، برای بار آخر به هم نگاه کردن قبل از اینکه لویی دستش رو تکون بده و بره پشت فرمون بشینه.

فیزی با شیطنت گفت:" شما همین الانم انگار ازدواج کردید."

لویی فقط چشم هاش رو چرخوند قبل از اینکه ماشین رو روشن کنه و مسیر خونه رو در پیش بگیره:"امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه."

فیبی گفت:" بهترین بود. خیلی ممنون لویی."

صفحه گوشی لویی روشن شد و اون به لوتی گفت تا چک کنه.

لوتی:"از توییترته."

لویی:"البته که هست"

"اوه هری برات توییت زده."

هری استایلز @هری_استایلز
@لویی_تاملینسون دلم برات تنگ شده! X

" چه رو مخ، توییت بزن جوابش رو بده."

لویی تاملینسون @لویی_تاملینسون
@هری_استایلز ما تازه از پیاده رو دور شدیم اسکل- در ضمن من لوتی ام. لویی گفت این رو بنویسم. منم دلم برات تنگ شده! X

هری استایلز @هری_استایلز
@لویی_تاملینسون دلم برای تو هم تنگ شده لاتز. از طرف من برادرت رو بزن و بهش بگو من گفتم همه عشق فاکیم رو می فرستم Xx

لوتی به لویی نزدیک شد، بازوش رو نیشگون گرفت و حرف هری رو بهش گفت.

لویی خندید و گفت:" ازش متنفرم."

popstar boyfriend Onde histórias criam vida. Descubra agora