Chapter 27
“سلام به همگی!” هری به صفحه گوشیش لبخند زد. در حال لایو گذاشتن بود، میخواست یسری چیزارو شفاف سازی کنه و لویی رو هم به همه نشون بده”مدتی میشه که تور تموم شده چیکارا میکنین؟”
لویی به اتاق برگشت و در حالی که به چهارچوب در تکیه زده بود به هری لبخند زد”داری با خودت حرف میزنی؟” سر به سر هری گذاشت.
هری سر تکون داد” دارم لایو میزارم بیا یه سلامی کن!” و به لویی اشاره کرد تا بیاد سمتش.
لویی بلافاصله سرشو به علامت منفی تکون داد “فکر نکنم!”
هری به سمت دوربین لب هاشو آویزون کرد”بچه ها دوسپسرم غریبی میکنه، بهش بگین بیاد و سلام کنه!” کامنت های زیادی بالا اومدن” حالا همه میخوان تورو ببینن بیا اینجا!”
لویی چشم غرهای رفت ولی به سمت هری اومد کنارش نشست و با ژست معذبی به دوربین دست تکون داد:”اومم..سلام!”
هری با لبخند خم شد و گونهی لویی رو بوسید:” این مرد خوشمزه رو ببینین! همهشم مال خود خودمه!”
لویی سرخ شد و شونهی هری رو هل داد:”تمومش کن!”
“اونا عاشقشن نگاه کن!” و کامنت هارو به لویی نشون داد.
لویی چشمهاشو باریک کرد و سعی کرد با همه کامنتایی که بالا میومدن پیش بره”فالوورات یسری آدم دیوونهی وفادارن!”
“فکرشم نمیتونی بکنی!” هری خندهای کرد”خب...کسی سوالی از دوستپسرم نداره؟”هری چندتاشونو از نظر گذروند قبل ازینکه به سمت لویی برگرده”سارا میخواد بدونه من بوسندهی (همون kisser) خوبی هستم یا نه؟”
“خب..تو بد نیستی..” لویی با کمی لکنت گفت.
“لویی تو میتونی راستشو بگی فقط خودمونیم!” هری گفت تا کمی از استرس لویی کم کنه!
“نمیدونم! فقط میدونم که خیلی بوسیدنتو دوست دارم!”
هری با لبخند به سمتش خم شد و بوسیدش”منم بوسیدن تورو!” بعد به سمت صفحه برگشت و یکی دیگه رو خوند”امیلی میخواد بدونه ما چجوری آشنا شدیم!”
لویی:” تو خودتو کردی تو پاچهم!” (😂😂👍🏼)
هری هیعی کرد و لویی رو هل داد:”خفه شو! همچین کاری نکردم!”
“اول که بلیطای بک استیج، بعدم اومدن به اتاقم توی هتل،بعد بی خبر ظاهر شدن توی کلاسم و الانم که تقریبا داری تو خونهی من زندگی میکنی!” لویی اشاره کرد.
“تو بلیطارو قبول کردی و خودت شماره گوشی و اتاق هتلو بهم دادی و گفتی تا هر وقت بخوام میتونم پیشت بمونم تو به میل خودت اینارو خواستی!”
“چاره ای نداشتم آخه تو خیلی کیوتی!” لویی قربون صدقه رفت و لپ هری رو کشید.
“باشه باشه حالا هر چی!” هری گفت و سوال بعدی رو خوند”زک میخواد بدونه چرا من با توام و با اون نیستم؟”
لویی هری رو به سمت خودش کشید و لبهاشو رو به روی لبهای اون قرار داد:”چون اون مال منه و مال تو نیست!’
(ولی اگه زک افرون باشه شیپ خوبی میشه ها نمیشه؟😂😂🤔)“یه نفر اینجا تملک طلبه!” هری سر به سرش گذاشت.
لویی:“تو روزی که آشنا شدیم حتی اجازه نمیدادی به دوستات سلام کنم!”
هری:“چه ربطی داره!”
لویی:”نه خیلی!”
“بهرحال” هری گفت و به لویی تکیه داد:” متاسفم زک ولی این اتفاقیه که افتاده و لویی سر راه من قرار گرفت و همه چیز سر جای خودش قرار گرفت و خیلی خوشحالم که گرفت.” هری گفت و به لویی لبخند زد.
لویی هری رو بوسید و بینیشو روی گردن هری کشید”منم همینطور” لویی بالا رو نگاه کرد و با دیدن کامنت ها ابرو بالا انداخت، هری رو از روی پاهاش پایین گذاشت و کنار رفت و به هدبورد تکیه زد.
هری گیج نگاهش کرد و بعد به سمت گوشیش چرخید و کامنت های تنفرآمیزی که مردم راجب لمس کردن هری و بدرفتاری باهاش به لویی میدادن خوند”خب من فکر نمیکنم اون بداخلاق باشه!” به سمت لویی رفت و خودشو توی آغوشش جا کرد “ خیلی همتونو دوست دارم، همیشه خیلی حمایتگر بودین و میدونین که طرفدارا جای بزرگی توی قلبم دارن همونطور که لویی داره! اگر به لویی حمله کنید انگار به من کردین!”
“هری اشکالی نداره!” لویی سعی کرد دلگرمش کنه.
هری سرشو تکون داد:”اشکال داره! تو لیاقتت این نیست، لطفا همگی خوب باشین و با مردم با مهربونی رفتار کنین(🥺🥰) لویی هیچ کاری جز خوشرفتاری با من نکرده! من نمیخوام هیچ نفرتی نسبت بهش ببینم!”
لویی به هری لبخند زد دستشو بالا آورد و توی موهای هری کشید تا کمی پسر جوونتر رو آروم کنه” ممنونم!”
“با عشق برای همتون!” هری دست تکون داد بعد روی لویی خم شد و همزمان با بوسیدنش لایو رو تموم کرد:” هیچوقت نزار اذیتت کنن!”
“نمیزارم! فقط با مردم جنگ نکن!” لویی به نرمی خندید.
هری:” اوه من با همه میجنگم! اگر لازم باشه!”
لویی لبخند زد و هزی رو به سمت خودش کشید و با تموم وجود بوسیدش..
****
![](https://img.wattpad.com/cover/362185672-288-k112720.jpg)
ESTÁS LEYENDO
popstar boyfriend
Fanficاین فقط یه توییت بود. یه توییت ساده برای بیان بدبختیش از بردن خواهراش به کنسرت وان دایرکشن. اون عمرا فکر نمیکرد که کوچیک ترین عضو توییتشو جواب بده. مخصوصا اون هیچ وقت نمیتونست تصور کنه همه اینا باعث چی میشه.