این فقط یه توییت بود. یه توییت ساده برای بیان بدبختیش از بردن خواهراش به کنسرت وان دایرکشن. اون عمرا فکر نمیکرد که کوچیک ترین عضو توییتشو جواب بده. مخصوصا اون هیچ وقت نمیتونست تصور کنه همه اینا باعث چی میشه.
هری استایلز @هری_استایلز مفتخرم که دوست پسری که یه مدته باهاش آشناشدم و دوستش دارم رو معرفی کنم @لویی_تاملینسون. اون پسر فوق العاده ای هست و به نظرم خیلی برای من خوبه. ازتون درخواست دارم که هیچ پیام تنفر آمیزی براش نفرستید و به حریم شخصی ما احترام بزارین همینطور که ما در حال ادامه دادن این رابطه جدید هستیم. با تمام عشق، اچ xx
Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
نایل هوران @نایلهوران @هری_استایلز @لویی_تاملینسون یسسسسس میدونستمم!کاپیتان کشتی(شیپ) سفر خود را آغاز می کند #لری
هری استایلز @هری_استایلز @نایل هوران آروم باش رفیق. و #لری چیه؟
نایل هوران @نایلهوران @هری_استایلز باید خیلی چیزا یاد بگیری ملخ تازه کار. لری تو و لویی هستین. هری+لویی= لری. خیلی قشنگه.
هری استایلز @هری_استایلز @لیامپین @زینمالیک دیره @نایلهوران رو از بند شوت کنیم بیرون؟
لویی خندید، کنار هری دراز کشید و بقیه توییت ها رو نگاه کرد.
لیام پین @لیامپین @هری_استایلز @لویی_تاملینسون تبریک میگم پسرا. دیشب وقت گذروندن با شما خیلی خوب بود. خوشحالم که اوضاعتون خوب پیش رفته. و هری، با نایل مهربون باش.
زین مالیک @زینمالیک @هری_استایلز @لویی_تاملینسون براتون آرزوی خوشبختی می کنم. خیلی به همدیگه میایین.
هری استایلز @هری_استایلز @لیامپین @زینمالیک مرسی گایز xx
"دوستای خیلی خوبی داری."
هری خندید و گفت:" گمونم آره. البته وقتی که نخوان من رو خجالت زده کنن."
هری سرش رو به چپ و راست تکون داد، و خودش رو بیشتر سمت لویی کشید." نه. امروز فقط همینطوری توی بغل هم بمونیم."
لویی خندید و گوشیش رو برداشت." پس بیا عصبانیش کنیم."
لویی تاملینسون @لویی_تاملینسون @لاتتاملینسون ببخشید ولی @هری_استایلز درخواست بغل شدن در کل روز رو داده. باید صبر کنی:)
Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
هری خندید و گفت:" خیلی بدجنسی."
لویی:"اونا خواهرای منن. این شغل منه که اذیتشون کنم. بهش پیام میدم و میگم که این آخر هفته میریم. خوبه؟"
هری:"آره خوبه. ما باید به مامان من هم سر بزنیم؛ شاید روز بعدش یا یه روز دیگه. اون هنوزم داره همش راجع به تو ازم سوال می پرسه."
"باشه میتونیم اینجوری کنیم. "
جفتشون همونطوری دراز کشیدن و به گشت زدن توی توییتر ادامه دادن. اونا میدیدن که مردم روانی شدن و همه جا پر شده از حرف و ابراز احساسات هری و تایید کردن رابطه اش با یه 'طرفدار' .
"وای"
هری به لویی نگاه کرد و پرسید:" چیه؟"
" تازه یه بار دیگه متوجه شدم که چقدر اوضاع جدی شد. منظورم اینه، ما میخواییم همدیگه رو به خانواده هامون معرفی کنیم."
هری گفت:"استرس داری؟ هنوز براش آماده نیستی؟"
لویی سرش رو تکون داد و گفت:" نه، این رو میخوام. ولی این هنوز یکم برام عجیبه. چند سالی هست که کسی رو به خانواده ام معرفی نکردم. حالا میخوام یک دفعه اونم با....خب تو، ظاهر شم." و خندید.
"هوفف ترسیدم."
لویی گفت:"شوخی کردم. خوشحالم که تو کسی هستی که قراره ببرم خونمون." و بوسه کوتاهی تحویل هری داد.