Chapter 30
لویی داشت توییتر رو بالا و پایین میکرد در حالی که هری توی حموم دوش می گرفت. قرار بود که شب سر قرار برن و هر دوشون خیلی هیجان زده بودن! لویی یکم بیشتر با فنهای هری و پست گذاشتن ارتباط برقرار کرده بود تا بتونه همه چیز رو عادی جلوه بده!
بخش مهمش این بود که انگار مردم لویی رو دوست داشتن، تمام تلاششو می کرد تا مسائل نفرت انگیز رو نادیده بگیره! بعضی اوقات به هری نشون می داد تا بهش اطمینان بده که اونا حقیقت ندارن و اونقدر ببوستش تا باور کنه! اوضاع خوب پیش می رفت!
لویی تاملینسون @لویی_تاملینسون
@هری_استایلز یه مدت خیلی طولانیه که تو حمومه! باید برم بهش سر بزنم؟لویی صدای دینگ گوشی هری رو از توی حموم شنید. چند ثانیه بعد صدای آب قطع شد، لویی بالا اومدن توییت هارو دید، همه داشتن داد و بیداد می کردن تا مطمئن بشن هری زندهاس و به طور اسرار آمیزی غرق نشده! لویی خندید و چندتاییشون رو لایک کرد.
هری استایلز @هری_استایلز
@لویی_تاملینسون من زندهام! اگر بخوای هنوزم میتونی بهم ملحق بشیا! :)لویی چشماشو چرخوند و دید که همه کنترلشون رو از دست داده بودن و داشتن راجب اون دوتا و کارای کثیفی که می تونستن بکنن حرف می زدن!
هری استایلز @هری_استایلز
@لویی_تاملینسون الان دارم مسواک میزنم! نمیای پیشم؟ نیای از بوس خبری نیستا!لویی تاملینسون @لویی_تاملینسون
@هری_استایلز نیم ساعت پیش داشتی منو بوس می کردی! بعد از اینکه بیدار شدیم! قبل از حمومت!! حریف میطلبم!هری استایلز @هری_استایلز
@لویی_تاملینسون دعوای مسواکی! پاشو بیا اینجا!لویی تاملینسون @لویی_تاملینسون
@هری_استایلز باشه!باشه! دارم میام!! آب روغن قاطی نکن پرنسس!هری استایلز @هری_استایلز
@لویی_تاملینسون نیومدی که! بیا..این…جا..همین…الان!لویی چند لحظهای صبر کرد و به آدمایی که عقلشونو از دست داده بودن خندید. درخواست عکس بوسهشون رو می کردن یا خودشون رو برای اینکه لویی هری رو پرنسس صدا می کنه هلاک می کردن! بیشتر از همه چی پیش بینی هاشون بود که لویی رو سرگرم کرده بود.
بالاخره گوشیشو انداخت رو تخت از جا بلند شد و به سمت حموم رفت “بله پرنسس؟” با لبخند گفت.
(*این بخش یه نکته داره تو انگلیسی فعل Suck دو معنی داره یکیش گند زدنه یکیشم که….همون معنی بلوجاب میده😉😁👊🏽)
هری دهنشو برای بار آخر آب کشید و نگاهی به لویی انداخت:you suck!
L: well I’m gay so yeah i SUCK s lot.
“خب تو اگه میخوای من ساک بزنم باید خودت رو تر و تمیز کنی و مسواک بزنی!” هری گفت در حالی که از اتاق بیرون می رفت و درو پشت سرش می بست!
“فاک” لویی غرید و به سمت دوش آب رفت و چند دقیقه بعد با حولهای که به کمرش بسته شده بود از حموم بیرون اومد.
هری رو دید که انتهای تخت زانو زده بود.
“بیا اینجا..” هری با صدای محکمی گفت.
لویی به سمتش رفت و هری بلافاصله حوله رو از دور کمرش باز کرد و اونو به سمت تخت هل داد.”شت” لویی نالید.
هری ران پای لویی توی دستاش گرفت و به آرومی سر دیک لویی رو وارد دهنش کرد، لویی دستهای از موهای هری رو توی دستش گرفت و حالا پسر کوچیکتر در حال بالا پایین کردن دیکش توی دهنش ناله می کرد. سر لویی از شدت لذت به عقب خم شده بود هری سرشو بالا آورد و با لبخند به لویی خیره شد” من واقعا دیکتو دوست دارم”
“خوبه. پس برام تمومش کن “ لویی ناله کرد در حالی که دردی توی دیکش پیچید.
هری جلو رفت و تقریبا همهی دیک لویی رو توی دهنش جا داد و بقیش رو با دست هاش ساپورت کرد. لویی برخورد دیکش با ته حلق هری رو احساس می کرد که باعث شد حتی نالههاش بلندتر بشن. دهن اون پسر گرم، خیس و به طرز فاکیای بینظیر بود.
خیلی نگذشت که لویی خودش رو روی لبه احساس کرد. هری زبونش رو دور دیک لویی چرخوند و لویی خودش رو آزاد کرد و هری اونقدر به ساک زدن ادامه داد تا آخرین قطره لویی هم وارد دهنش شد.
“فاکینگ هل” لویی نالید در حالی که هری عقب کشید و با لبخند معصومانهای رو به روش نشست.
****
ترجمه و ادیت: misssummerr

VOUS LISEZ
popstar boyfriend
Fanfictionاین فقط یه توییت بود. یه توییت ساده برای بیان بدبختیش از بردن خواهراش به کنسرت وان دایرکشن. اون عمرا فکر نمیکرد که کوچیک ترین عضو توییتشو جواب بده. مخصوصا اون هیچ وقت نمیتونست تصور کنه همه اینا باعث چی میشه.