Eps4

85 22 0
                                    

*ادمین
جیمین گفت: اه ببخشید هیونگ زنگ هشدارمه عادت دارم همیشه این تایم پاشم!تازه از امروزم که مدرسه شروع میشه! یونگی سری تکون داد رفت سمت دست شویی
جیمین گوشی دستش‌گرفت حل کرد نمیدونست چیکار کنه اگر جواب میداد بدبخت میشد اگر رد میکرد بازم بدبخت میشد اگرم جواب نده هیونگش و ته اذیت میشدن همین طور که گوشی دستش بود عقب عقب سمت پنجره میرفت که یهو پاش رو یه‌چیزی رفت مجبور شد گوشیش پرت کنه یه سمت اخه پونز رفته بود تو پاش!ج.ن: اخخخخ لعنت بهت ته! سعی کرد  بلند شه ببینه کجا پرت کرده گوشی رو که دید اصلا صدای گوشی نمیاد؟!عجیب بود که یهو سمت پنجره رفت بله گوشی رسما پرت شده بود رو شاخه درخت تو پیاده رو ج.ن: گاوت زاید جیمین اونم دوقلو!.....
جیمین نزدیک تر رفت سرش از پنجره انداخت بیرون که دید گوشیش صاف روی نقطه کور شاخه درخت پیاده رو افتاده چی از این بهتر هر ثانیه یک عذاب جدید ازطرف کائنات براش نازل میشد!......
اه خفه ای کرد سریع برگشت استرس داشت چون هنوز گوشی لعنتی زنگ میخورد و حالام که دردسترسش نیست تا خفش کنه! باید همون اول ورودش به کره این خط میسوزوند اما چرا انجام نداد؟!....
ج.ن: فکر کن فکر کن زود باشششش ..... سرش اطراف چرخوند خداراشکر نه ته اتاق بود نه یونگی هیونگش پس پا تند کرد بره سمت در که دوباره پاش تو همون پونز لعنتی چند مین پیش رفت دوباره همون جای قبلی شروع کرد به سوختن ج.ن: اخخخ لعنت بهت تهه اخه پوزنر میخواستی چیکار لعنتی اخخخ.....
لنگون لنگون به سمت در رفت باید اون گوشی هر چه زود تر بدست میورد شده با پرواز کردن!
پله ها را یکی دوتا کرد به سالن پایین رسید ظاهرا خبری از هیچ کدومشون نبود پس سریع درخونه باز کرد کفشش پوشید در بست ....
به پیاده رو نگاه کردکه اول صبح تازه داشت افتاب طلوع میکرد زیبا بود اما نه برای جیمین که همین الانشم تا خرخره تو گل گیر کرده ج.ن: بهتره عجله کنی پسر....
این به خودش گفت سمت درخت رفت ج.ن: اه محض رضای فاک این چرا انقدر بلنده ؟!!.....
یه نگاه کلی به سرتا پای درخت کرد مجبور بود مثل گربه ها اویزون درخت بشه تا بلکه دستش به اون موبایل لعنتی برسه....
ج.ن: خوبه حداقل این تمرینای رقص و ژیمناستیک به یه دردی خورد ...این گفت مثل گربه ها دستش پنجه کرد پاهاش چسبند به درخت و تمام زورش زود تا بالا بره ج.ن: اه لعنتی یکم دیگه باید زور بزنم ...داشت نزدیک محل مورد نظر میشد که یه پاش کش داد اویزون یه شاخه کرد و اصلا متوجه ایمن نبودن اون شاخه نبود!....دستش محکم تر رو تنه درخت فشار داد حالا پای دوم هم رو همون شاخه گذاشت سعیی کرد کمرش کش بده تا گوشی را برداره ج.ن: اه کمرم شکست ولی طوری نیس یکم دیگه یکم دیگه تحمل کن جیمینا تو سخت تر اینا را تحمل کردی!
با فشار اوردن پای سمت راستش به شاخه بالاخره اون گوشی که داشت خودش با صدای زنگ جزف کر میکرد به دست اورد ولی نفهمید با همین فشار پاهاش شاخه شکست و رسما به سمت زمین فرود میامد ....
که ناگهان حس کرد مابین زمین و هوا معلقه!و یه چیز سفت و گوشت مانندی بهش چسبیده!....چشماش چند مرتبه محکم باز بسته کرد تازه لود شد فهمید که تو بغل شخصی افتاد اونم نه هر کس همون پسر مغرور دیروزی
جئون جونگکوک!....
جونگکوک....
از دیشب که از کلوپ برگشتم خونه با پدرم بحثم شد مثل همیشه حرفای همیشگی مثلا میخواد ادعاکنه پدره و نگرانه!؟ تا صبح مثل همیشه کابوس هام مدام تکرار میشد مثل این بود که انگار مغزم اماده بود من بخوابم و مغزم با کابوس های من مثل فیلم سینمایی ترسناک با کلی تنقلاب بشینه و ببینه! برای همین امروز صبح بجای مسیر همیشکی پیاده رویم  مسیر پیاده رو محله انتخاب کردم که وسطای محله بودم که دیدم یه پسر عجله ای از خونه زد بیرون البته قبل ترش دیدم چیزی پرت شد بیرون صدای اخ مانندی امد نزدیک تر شدم دیدم همون پسر موطلایی (جیمین)مثل گربه ها داره به درخت چنگ میزنه و باعث میشد بوتش به نمایش دربیاد چرا به بوتش دقت نکرده بودم!؟....
سرعتم بیشتر کردم تا بهش برسم شاید از سر کنجکاوی یا شایدم سرگرمیه جدید به درخت نزدیک شدم که دیدم صدای شکست شاخه میاد اون پسر در معرض خطر بود!!!!سریع زیر درخت رفتم دستام قلاب کردم و اون صاف تو بغلم افتاد !
اول چشماش بسته بود!نکنه فکر کرد مرده؟!با این حدسم پوزخندی زدم که یهو چشماش باز کرد منم سریع چهره اخم کرده وعصبی به خودم گرفتم که شک نکنه توی  ذهنم اولین‌جمله ای که بعد باز کردن چشماش امد"چه کیوت!"....
چند بار پلک زد شاید هنوزموقعیتش گم کرده بود!
ج.ک: چیه چرا زل زدی جذاب ندیدی؟! با این حرفم اخمی کرد که چند برابر کیوت ترش میکرد !صبر کن ببینم منم الان چرا به این چیزا فکر میکنم؟!ج.ن: نه اتفاقا فضول ندیده بودم که دیدم!....این حرف که زد اخمام بیشتر تو هم رفت اون الان گفت فضول ؟!اگر من نبودم که الان سقط شده بود که! ج.ک: اوه جالب این کسی میگه که قرار بود یه مین پیش بمیره! با این حرفم دست پا زد منم گذاشتمش زمین رو کرد به من گفت:چی؟!کی گفته من قرار بود بمیرم ج.ک: اخه قیافت ضایعس قشنگ داد میزد اماده مردن شدی با این حرفم صورتش شبیه گوجه شده بود برای اولین بار از عصبی کردن یک نفر هم خوشم میامد هم پشیمون بودم!...
یه نگاه به گوشی که با صداش داشت کل محله رو کر میکرد کردم گفتم:ظاهرا طرف خیلی پیگرت !!! جیمین یه نگاه به گوشی کرد گفت: خوب که چی به توچه این گفت گوشی خاموش کرد بالاخره سکوت حکم فرما شد و رفت تو خونه! ....
ج‌.ک: خوشم میاد بلد نیس تشکر کنه!کنجکاو بودم بدونم اونی انقدر زنگ میزد کیه؟! دوست دخترش؟!هع اخه این و دوست دختر وقتی همه دخترا برای من له له میزنن شانسی براش نمیمونه یه پوزخند عصبی زدم به راهم ادامه دادم ج.ک: قرار تجربه جدید از مدرسه  رفتن با من داشته باشی جوجه موطلایی!...با این حرفم خودم خنده شیطونی زدم سرعتم بیشتر کردم

𝓼𝓸𝓾𝓵𝓵𝓮𝓼𝓼 𝓵𝓸𝓿𝓮Where stories live. Discover now