Eps11

76 17 0
                                    

ت.گ: هههههععع! هههههع!
این صدای تهیونگ بود که با تمام زوری که داشت ، درحال کشیدن صندلیه چسبیده به بوت جیمین بود،و انگار هر چه قدر بیشتر زور میزد چسب محکم تر میشد و صندلی هیچ حرکت خاصی نمیکرد!
جیمین همچنان ستون کنار پنجره رو گرفته بود،و خودش به سمت جلو میکشید تا توی روند جدا شدن صندلی به ته کمک کنه، اما ظاهرا موثر نبود!.
ج.ن: یا تهیونگااا! بوتم نابود شد با این کشیدنای تو!
ت.گ:یاااااا ..... جیمینا مگه تقصیر من؟!اههه... دستم درد گرفت ،معلوم نیس چه چسبی به این صندلیه کوفتی زده!.
ج.ن: اههه .......اهههه
هر دو درحالی که نفس نفس میزدن و تهیونگ پخش زمین شده بود و جیمین  خسته روی همون صندلی نشسته بود ، جیمین نگاهی به اطراف کرد و ناگهان چیزی به ذهنش رسید.
ج.ن: تهیونگاا! طناب داری؟!
تهیونگ که هنوز خسته بود، سری کج کرد و گیج نگاهش کرد.
ت.گ: طناب؟!
ج.ن: اره اینطوری باهاش صندلی رو وصل میکنیم به اون میله پنجره و تو من میکشی و صندلی ازم جدا میشه!
تهیونگ که تازه فهمید نقشه جیمین چیه ، پوزخندی زد گفت: طناب نداریم ولییی میتونیم از پارچه رو تختی درمانگاه مدرسه استفاده کنیم !
جیمین که نفهمید دقیقا چی میگه متعجب گفت: چی؟!.......
تهیونگ: هیچی ، تو اینجا بمون الان برمیگردم تکون نخوریا!
و تهیونگ به طرز عجیبی ناپدید شد و همین مصادف شد با داد زدن جیمین: یاااااااا.......تهیونگاا! من تو این وضعیت ول نکن!!!!!!.
جیمین خسته روی صندلی نشست و کوله پشتیش برداشت تا گویشش رو چک کنه! و وقتی زیپ کولش باز کرد تازه فهمید امروز رسما با سه حرکت نابود کننده موبایلش را به فنا داده بود!.
اهی کشید و به این فکر میکرد که چطوری بره و یه موبایل بخره! هرچند هیونگش و تهیونگ مشکلی نداشتن! ولی هنوز استرس داشت! خودشم نمیدونست چرا،ولی حس میکرد جزف مثل جن از دیوار های مدرسه رد میشه و اون با خودش به همون دوزخی که بود میبره!.
هدف جیمین از فرار کردن این بود که، یه زندگیه جدید رو تو یه مکان دیگه با ادمای دیگه شروع کنه، اما ظاهرا از وقتی امده بود کره، همچنان ذهنش درگیر گذشتش و اتفاقات تلخ اون دوران بود.
غوطه ور در افکارش بود که ناگهان تهیونگ خوشحال امد تو داد زد: بفرما اینم طناب!
ولی وقتی جیمین تو اون وضعیت دید ناگهان لبخندش ماسید و خیلی اروم نزدیک شد و به شونش زد: هی جیمینا! من اینجام یه صندلی که انقدر قصه نداره!
جیمین با این حرف تهیونگ لبخندی زد و بلند شد تا تهیونگ طناب به صندلی گره بزنه، و  توی ذهنش به خوش خیال بودن دوستش خندید ؛چون اون نمیدونست که تغییر مود چند ثانیه پیشش بخاطر صندلی نیست و بلکه بخاطر گذشتشه!.
تهیونگ بلاخره صندلی رو گره زد و حالا دستای جیمین گرفته بود.
ج.ن: با شمارش من ، ا......۲.....۳
و تهیونگ هر چه تمام تر جیمین رو میکشید که ناگهان جیمین حس کرد ازچیزی رها شده باشه!.
و به ناگه روی ته افتاد، ضاهرا بالاخره از شر اون صندلی چسبناک خلاص شده بود.
بعد چند ثانیه جیمین سر بلند کرد و تهیونگ خندون دید که به طرز عجیبی لبخند زده!
ج.ن: یا تهیونگا! چرا انقدر نیشت بازه؟!
تهیونگ که هنوز لبخند میزد گفت: اخه تو که نمیدونی از این زاویه نزدیک چقدر هاتی!
جیمین با این حرف تهیونگ چشمی نازک کرد و خودش از روی تهیونگ بلند کرد
ج.ن: ته ته! اگر چرت و پرتات تمام شد! پاشو بریم سالن!مگه گرسنت نبود؟!
تهیونگ که داشت بلند میشد با این حرف جیمین تازه یادش امد گرسنش بوده،دستی به شکمش کشید گفت: اهه شکم کوچولوی من خیلی گرسنه موندی نه؟!همش تغصیر این موچیه بی ادب!
جیمین که بالاخره یه نفس راحت کشید بود، کوله پشتیش برداشت و هر دو از اون کلاس برزخی زدن بیرون .
طی راه رفتنشون به سمت سالن غذا خوری ، هر کسی که از کنارشون رد میشد یا بدجور نگاه میکرد یا ریز میخندید و منظور دار نگاه میکرد!.
جیمین که دید رفتار همه عجیب به نظر میاد روبه تهیونگ کرد گفت: یا تهیونگا! وقتی صندلی ازم جدا شد چک کردی ببینی شلوارم سالمه یا نه؟!.
تهیونگ که توی حال هوای خودش بود،و داشت از افتاب صبحگاهی که نور خوبی رو توی سالن مدرسه تشعشع میکرد لذت میبرد . بی مهابا گفت: نه!
با این حرفش ناگهان جیمین شوکه ایستاد و داد زد: کیییییییمممممم تهیوننننگگگگگگ!
تهیونگ بدبخت که فکر میکرد مدیر مدرسه صداش زده هول کرد و رفت پشت یکی از ستون ها قایم شد!،که ناگهان جیمین امد و یه پس گردنی محکم بهش زد!
ت.گ: اخخخخخخخ~~~~~
جیمین که تازه فهمید چرا بهش میخندن ، انگشتش تهدید وار به سمت ته برد گفت: وای به حالت اگر شلوارم پاره شده باشه!
و سریع رفت تا به اولین سرویس در دسترس برسه، و تهیونگ در حالی که گردنش را ماشاژ میداد گفت: یا~~~~به من چه تقصیر اون جئون لعنتیه بود!
............
جیمین که حالا توی سرویس بود، و از شانسش هیچ کسی نبود سریع نزدیک ایینه شد و سعی کرد از پشت شلوارش چک کنه و وقتی با هر زحمت دید، ناگهان داد زد: لعنتتتت بهت!
جیمین درحالی که  داشت شلوار نابود شدش رو میدد ، وموقعیتش برسی میکرد داد و هوار میکشید.
درواقع پارچه شلوار  دور بوت جیمینی کامل پاره شده بود، و ظاهرا  تیکه دوم شلوارش به صندلی مونده بود.
جیمین که اه در بساطش نمونده بود زیر لب به جونگکوک فحش میداد و مدام به اطراف نگاه میکرد تا بلکه بتونه راهی پیداکنه که این شلوار نابود شده را عوض کنه! اما اون شلوار دومی نداشت!.
همچنان غرق فکر بود  و روی سینک سرویس نشسته بود که ناگهان در باز شد و جونگکوک در حالی که داشت جای کوله پشتیش روی شونش درست  میکرد وارد شد!.
و جیمین تازه فهمید وقتی امد تو ،در قفل نکرد بود!.
جونگکوک که جیمین دید ناگهان نیشش باز شده بود!بعد ساعت ها تمرین توی زمین بازی  انگار که منبع انرژی دوبارش به دست اورده بود!.
ج.ک: میبینم که بوتت هنوز سالمه!.....
جیمین با این حرف جونگکوک عصبی شد و پرید پایین و تا امد به سمت جونگکوک حمله کنه که ناگهان نفهمید چیشد که زیر پاش خالی شد!

𝓼𝓸𝓾𝓵𝓵𝓮𝓼𝓼 𝓵𝓸𝓿𝓮Where stories live. Discover now