Hyunjin:
با چشمای تعجب و گرد شده بهم نگاه میکرد+واقعا ....
_اهوم
+خب ادامش
_بعدش اون زنه بیدار میشه و میبینه بازم توی اون کلبه هست به دستش نگا میکنه میبینه دستش خوب شده
زخمش از بین رفته نگاه میکنه به دورو برش ولی کسی رو نمیبینه با یادآوری مردش که مرده شروع میکنه به گریه کردن و یهو صدای پاهای یه فردی رو میشنوه
و بعد یه مرد قد بلند سیاه پوش رو میبینه ... اون مرد پوست رنگ پریده ای داشت ...لبای سرخ و قد بلند
زنه عصبی به مرد نگا میکنه و ازش میپرسه که تو منو نجات دادی و به چه دلیلی منو نجات دادیمرده جلوی زنه میشینه و بهش نگاه میکنه
و بهش میگه نمیتونستم بزارم بمیریو دلیل اینکه نجاتت دادم اینه که ..من دوست دارم
زنده با تعجب بهش نگاه میکنه و با داد میگه من خودم همسر دارم کسی که منو دوست داشته باشه
مرده برمیگرده و با حالت ترسناکی میگه که تو دیگه همسری نداری و تا وقتی من هستم نخواهی داشت
زنه میفهمه که همسرش توسط این یارو کشته شده .. با گریه از اون اتاق بیرون میزنه و از خونه بیرون میاد تا دنبال شهرش برهولی مرده جلوش و میگیره و توی اون کلبه زندانیش میکنه....اون مرد اون زن بیچاره رو بزور همسر خودش میکنه
باکرگی زن رو میگیره و حاملش میکنه
و زن وقتی حامله میشه افسردگی شدیدی میگیره و خودشو توی اتاقش زندانی میکنه
حالا با هزار بدبختی وقتی میخواست بوش به دنیا بیاد یه چیز عجیبی روی موهای بچش میبینه موهای بچش مثل شب سیاه بود ولی یه تیکه قرمز بود
مرد وقتی تعجب همسرش رو میبینه تمام جریانو بهش میگه ... میگه که اون یه خوش اشامه وبچشون هم همینطور
+چه بد ...دلم برای زنه میسوزه
_زنه بعد اینکه بدون مخالفت اون بچه رو بزرگ میکنه اون مرد کلبشون رو بزرگ تر و بزرگ تر میکنه و آخر شبیه یه عمارت
اون زن کم کم بعد سال ها عاشق اون مرده میشه اینا تعداد خانوادشون رو زیاد میکنن
+وایسا یه لحظه.. پس اون زنه که بدن مرده رو میبرید چی
_ اونم داستانش جداس اونو هم برات میگم
ولی اول اینو گوش کن_بعد زنه میفهمه که این مرده خانواده داره و میخواد همسرشو با اونا آشنا کنه
وقتی مرده خانوادشو دعوت میکنه به خونشتعجب میکنه از رفتاراشون که خیلی باهاش مهربونم
ولی یهو زن میبینه که پسر بچه ها میزنه تابلوی دیوار مورد علاقه ی زن و میشکنه
YOU ARE READING
༒•𝑭𝒐𝒓𝒃𝒆𝒅𝒆𝒏 𝒍𝒐𝒗𝒆•༒
Vampireکی فکرشو میکرد وقتی که از قصرش فرار کنه همچین اتفاقایی براش بیوفته .. سرنوشتی براش ورق خورده بود که که نه راه فرار داشت نه راه برگشت یعنی باید ادامه میداد؟ +فاککک به این سرنوشتی و شانسی که من دارممم.... ........... Name: •𝒇𝒐𝒓𝒃𝒊𝒅𝒅𝒆𝒏 𝒍𝒐𝒗...