صبح با خوردن نور آزاردهنده ای از خواب بلند شد و با دیدن هیونجین که اونم خوابه روی تخت نشست و به اتاق نگاهی انداخت و آروم هیونجینو تکون داد تا اونم بلند بشه اما هیون جین بلند نشد
روی هیونجین رفت و روی بدن هیون جین دراز کشید
+ پاشو هیون
- هممممممم
هیونجین آروم چشماشو باز کرد و با دیدن فلیکس لبخندی زد فلیکس رو به طرف دیگه هل داد و بلند شد
که در اتاق خورد و فلیکس رفت و در اتاقو باز کرد
#فلیکس بیدار شدین ؟
+ آره
#بیاین پایین ... فلیکس بابات قاطی کرده ... همش داره میگه اون پسر رو میکشه
خواب از چشمای فلیکس پرید
+ منظورت چیه اوما ... بابا میخواد هیونجین رو بکشه ؟؟
#اینطوری میگه ولی فک کنم هنوز حالش خوب نیست
+ هم ... باشه ما هم الان میایم پایین
فلیکس در اتاق رو بست و به هیونجین که آماده شده بود نگاه کرد
+ شنیدی ؟
-اره
+بابا تو رو میشناسه ؟؟
- خب من باباتو میشناسم ولی اون تا حالا فک نکنم منو دیده باشه
+ باشه .. هوففففففف ... دارم از استرس میمیرممممم .... چطوری قراره بشه
- فلیکس .. عزیزم حتما برا پدرت سخته موضوع تو رو هضم کنه بخاطر همونه حتما
+ اهوم ... وایسا منم حاضر بشم بریم
--------------------------
¢یجی ... خواهش میکنم بهم نگاه کن ... یجیییی لطفااا نفسس بکش ...چیزی نیست .. مینهو داره چکش میکنه
& چ..چ..چانگبین ..... من حالم داره ... بد .. میشه
¢بیا بریم یزره خون بخور رنگ زرد شده
& چانگبین خواهش میکنم ... برو ببین .. اون ... اون ... منو ترک که نکرده ؟؟؟
با ریختن اشک های یجی چانگبین لباشو گاز گرفت و بلند شد
& باشه .. باشه من میرم ولی جایی نرو
چانگبین بدو رفت داخل اتاق مهمان
¢مینهو .. درو باز کن
مینهو درو باز کرد
∆تموم کرده
¢واقعا؟؟؟ یجی بفهمه میمیره ..
∆ من نمیدونم دیگه چیکار کنم
¢گفتی خودشو دار زده ؟
∆ آره با دندوناش یا با ناخوناش رگای دستشو زده بعد خودشو وسط اتاق دار زده
ESTÁS LEYENDO
༒•𝑭𝒐𝒓𝒃𝒆𝒅𝒆𝒏 𝒍𝒐𝒗𝒆•༒
Vampirosکی فکرشو میکرد وقتی که از قصرش فرار کنه همچین اتفاقایی براش بیوفته .. سرنوشتی براش ورق خورده بود که که نه راه فرار داشت نه راه برگشت یعنی باید ادامه میداد؟ +فاککک به این سرنوشتی و شانسی که من دارممم.... ........... Name: •𝒇𝒐𝒓𝒃𝒊𝒅𝒅𝒆𝒏 𝒍𝒐𝒗...