p23(ملاقاتی دوباره)

241 36 10
                                    

Yeji:

خب بهتر شد
نگاهی به لباساش انداخت
&هوففف ...خوبه
یهو صدای در اومد

با دو رفتم سمت در و بازش کردم
و با دیدنش که خوشگل کرده لبخندی به لبام نشست
&خوشگل شدی
با خنده بهم نگاه کرد و سرشو داد پایین

®تو هم همینطور
از جلوی در رفتم کنار ‌ و گذاشتم بیاد تو
&بیا تو
اومد. داخل و با دیدن فضای خونه لبخندی زد

®چقد بزرگ
&اهوم... خوشت اومد؟
®آره خیلی قشنگه
& بیا بشین
باهم نشستیم روی کاناپه ها
®خب برای چی گفتی  بیام
&گفتم باهم بیشتر آشنا بشیم
و دستشو تو دستام گرفتم
و به دستای ظریفش نگاه کردم
اون دستاش از دستای منم کوچولو تر بود
بهش نگاه کردم
&برات یه چیزی گرفتم
و یه جعبه از کتم درآوردم
و به سمتش گرفتم و بازش کردم
و با دید داخل جعبه بهم نگاه کرد
&راستش من ..از وقتی بچه بودم اینارو داشتم خودم درستش کرده بودم
و همیشه میگفتم این حلقه رو به کشی میدم که خیلی دوسش دارم
&و الان می‌خوام بدمش به تو
با لبخند بهم نگاه کرد و یکی از حلقه ها رو برداشت و دستش کرد
®خیلی قشنگه ...مرسی یجی

منم اون یکی دیگه رو انداختم رو دستم
و دست ریوجین رو گرفتم و بوسه ای به دستش زدم
اون حلقه ها از یه گیاه نایاب درست شده بود که  همه باور داشتن اگه اون گیاه رو بکنی هیچ وقت فرسوده نمیشه
منم یکم تزیینش کرده بودم

از روی کاناپه بلند شدم و سمت گرامافون رفتم و روشن کردم و یه سی دی موزیکال
که آهنگ خاصی داشت گذاشتم
و رفتم سمتش و دستمو به طرفش دراز کردم

& افتخار میدید باهام برقصید

®آخه من بلد نیستم

&بهت یاد میدم

لبخندی زد و دستمو گرفت

دستشو گرفتم و گام به گام بهش توضیح دادم
بعد چند دقیقه که توضیح هام تموم شد بهش نگاه کردم که خیلی جدی به حرفام گوش میداد

& و بازم اگه قاطی کردی فقط قدم هامو دنبال کن
اهومی کرد و دستامو گرفت
و شروع کردیم به رقصیدن

____

همینجوری تو بغل هم دیگه بودیم
+هیون بهتره بریم پیششون

از بغلش اومدم بیرون و بدون نگاه کردن بهش به طرف
بقیه رفتم

+چندش .....اوقققق

+ کارین احمق نمی‌تونستی  حداقل از لپش ببوسید مجبور بودی از لبای چندشش ببوسی

رفتم سمت بقیه
با دیدن اون پسر آشنا  که انتظارش رو نداشتم حالش خوب باشه مواجه شدم

+ وایسا ببینم اسمش چی بود ..آها جیسونگ

+ هی جیسونگ .... بیا

به سمتم برگشت

༒•𝑭𝒐𝒓𝒃𝒆𝒅𝒆𝒏 𝒍𝒐𝒗𝒆•༒Donde viven las historias. Descúbrelo ahora