Unforeseen

53 14 4
                                    

•Author: RT
•T.me/Kaisooficology

مساوات و برابری حقوق همه.
کی به این آرمان ها دل میبنده آخه؟
چیه الان انتظار داشتین یه آلفا اینا رو قبول داشه باشه؟
سرش رو کمی تکون داد تا شاید افکار مزاحمش که داشت به مراجعه کننده های خیالی مطبش می زد رو از سرش خالی کنه. کیونگسو یه روانشناس متشخص بود که منتظر مراجعه کننده هاش نشسته بود. اصلا هم با خودش حرف نمی زد و اورثینک نمی کرد. خب البته کنار روانشناس متشخص بودن، به صورت کاملا اتفاقی توی زمانی هم زندگی می کرد که مطب آلفا ها رو از امگا ها و امگا ها رو از بتا ها هم جدا می کردن. البته همه اش فقط برای راحتی خودشون و امنیت اون ها بود.
کیونگسو با این کار موافق بود؟ مگه مهم بود؟ همین که دکتر کیم از طرف انجمن تصویبش کرده بود برای اجرا شدن این قانون کافی بود.
آره؛ دکتر کیم آلفای دلسوز اون ها.
و البته کسی که مطبش دقیقا اون طرف دیوار بود. بله اون طرف دیوار توی بخش آلفا ها.
با نداشتن مراجعه کننده ای تا ساعت ۱۲ ؛ کیونگسو بالاخره تصمیم گرفت ناهارش رو توی آشپزخونه مطب بخوره و برگرده.
ناهارش رو بدون گرم کردن روی میز گذاشت و گوشیش رو هم کنارش تنظیم کرد تا همزمان کانال يوتيوب مورد علاقه اش رو چک کنه و در آرامش غذاش رو بخوره. درست همون موقعی که داشت از خودش می پرسید چطور امروز میتونه اینقدر آروم باشه....
صدایی عجیب از اتاق دکتر کیم توجهش رو جلب کرد.
نگاهش به در پشتی بسته‌ی مطب دکتر کیم افتاد. صدای عجیبی بود. البته برای مطب نه رخت خواب!
خب اون طرف همه آلفا بودن دیگه نه؟
پس.... چرا باید صدای نازک و یجورایی ...
نه ببین کیونگسو شاید یه دختر آلفا ی در حال درمانه. بیا مثبت فکر کنیم. قاشق دیگه ای از غذاش رو توی دهنش گذاشت که با حرفی که توی گوش های تیز شده اش پیچید همه غذای داخل دهنش روی گوشیش پاشیده شد.
_ اوپاااا من....نمی تونممممم آههه...!

خیلی خب . رفتن به محوطه آلفا ها غدغن بود؟ ولی اگر اون صدا مال یه امگا بود نمی تونست همون جا بشینه‌ . بالاخره کنجکاوی به منطقش پیروز شد و پاورچین پاورچین پشت در رفت و همچنان هیچ دلیل منطقی یا غیر منطقی برای منصرف شدنش پیدا نکرد. البته شاید نخواست دنبالش بگرده. در رو با تمام قدرت و یه دفعه باز کرد. البته نباید واضحا می گفت کنجکاو شده نه؟
همزمان با پریدن داخل اتاق، با صدای نگرانی گفت: دکترکیم! دکتر! دکتر! یه.... یه......
و با دست به بیرون اشاره کرد.
دکترکیم که البته تا اون موقع سه تا سکته ناقص رو رد کرده بود از روی تخت بلند شد و با بستن دو تا از دکمه های باز پیرهنش به سرعت بیرون رفت تا ببینه موضوع چیه.
کیونگسو با یه نگاه به دختر روی تخت متوجه شد احتمالی که داده بود تقریبا درست بوده. دختر توی وضعیت درستی نبود. البته تقریبا و چرا تقریبا؟ چون دختره هم آلفا بود!
بله. دکتر کیم آلفامون که کاملا پیرو سنت ها بود؛ به جای یه دختر ناز امگا، داشت به یه دختر آلفا تجاوز می کرد که البته دیگه اثری ازش روی تخت نبود و به سرعت نور از در خارج شده بود. کیونگسو با خودش فکر کرد که حالا شاید یه روانشناس آروم باشه؛ ولی دلش می خواد یه درس درست حسابی به این دکترِ قانون گذارِ قانون شکن بده که دیگه سعی نکنه برای بقیه حد و مرز تعیین کنه!
دکتر کیم از همه جا بی خبر با کلافگی داخل مطبش برگشته بود و به کیونگسو خیره شده بود . اون هم به نحوی که کیونگسو داشت برای حمله ناگهانی دکتر کیم توی دلش شمارش معکوس می کرد. دکتر با کلافگی دستی توی موهاش کشید و اونا رو بهم ریخت و بعد گفت: یه توضیح بهم بدهکاری. نه؟
کیونگسو سرش رو کمی بالا گرفت و با چشم هایی که حالا خودش تمام توانش رو برای هر چه مظلوم تر شدنشون گذاشته بود به دکتر کیم خیره شد. انگشتاش رو بهم گره کرد و آروم گف: من معذرت می خوام دکتر. ولی واقعا، واقعا یه آلفا اومده بود داخل مطب و من ... من ترسیده بودم. بوی هورمون هاش زیاد بود و من یکم هول شدم. ببخشید....
و البته که از عمد یکم هم گذاشت بوی فرمون های خودش فضای مطب دکتر کیم رو پر کنه.
دکتر کیم انگار که چند درجه آروم تر شده بود دستی به موهای نرم روانشناس اتاق بغلی کشید و اون ها رو نوازش کرد: چیزی نیس سو . احتمالا وقتی دیده فرار کردی ترسیده و رفته. نگران نباش دیگه خطری نیست. البته بهتره بگم اگر دیگه یک دفعه وارد مطب من نشی و از روی ترس بوی دیوونه کننده ات رو آزاد نکنی دیگه خطری نیست.
کیونگسو با همون معصومیت ساختگی پرسید: بو؟ من بوی فرمون های خودم رو حس نمی کنم. هیچ امگایی خودش نمی تونه مال خودش رو تشخیص بده. من چه بویی میدم مگه؟
دکتر کیم با یک سوم تعجب و دو سوم سرگرمی پرسید: مگر تا حالا کسی بهت نگفته؟
کیونگسو این بار صادقانه جواب داد: از قبل از بلوغ تنهایی زندگی می کنم و خب دوست نزدیکی هم نداشتم. کسی تا حالا بهم راجب بهش نگفته بود‌.
دکتر کیم لبخند گرمی زد که البته یکم هم حریصانه بود؛ شاید هم این فقط نظر کیونگسو بود.
- خب عجیب و خاصه. مث شراب آلویی که هم خیلی مست کننده و تیز باشه هم در عین حال شیرین. یه جورایی اگر اینقدر شیرین نبود می‌گفتم از بوی فرمون آلفا ها قویتره!
کیونگسو ریز خندید: خب پس فعلا من برم...
دکتر کیم اما این بار نظر دیگه ای داشت: میگم سو!
کیونگسو با تعجب چرخید: بله؟!

Kaisoo OneshotWhere stories live. Discover now