𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫: shahrzad
T.me/kaisooficologyکمد مخصوص لباسشو بستو چندقدم عقب برداشت و روی نیمکت وسط اتاق نشست...
کمتر از دوساعت به شروع مسابقه رالی بزرگ سال مونده بود ، هرچند امروز تنها مسابقه تعیین خط بود تا برای روز مسابقه راننده ها جایگاه شروعشون رو بدونن.
چشمهاشو روی هم فشار داد و سعی کرد ، فقط سعی کرد همهمه پیست که فاصله چندانی با ساختمون مخصوص راننده و اتاقش نشنیده بگیره . احساس میکرد گوشش سوت میکشه و هرچند لحظه یکبار ته دلش ضعف میرفت.
اگر جام امسال رو هم برنده میشد جدااز مبلغ بینهایت بالای جایزه و عکسش روی دیوار افتخارات میرفت، دلش میخواست؟ اصلا
اما به برادرش قول داده بود . چانیول تنها در صورتی اجازه داد بود از دنیای مسابقات خداحافظی کنه که این جام و بدست میاورد.
این دوسال و فقط به خاطر برادرش داشت تحمل میکرد . این قولی بود که بعد مرخص شدن از بیمارستان به چان داده بود ، چانیول ازش خواسته بود تا اخر پای تعهدش به کمپانی بمونه.
جونگین بهترین راننده مک لارن در سه سال اخیر بود و لقب 'سلطان فرمول یک' و بهش داده بودن ، این رویایی تمام زندگیش بود هرچند الان هیچ اهمیتی براش نداشت و میخواست تو اوج درخشش کنار بکشه.
فرمول یک انتخاب اولش نبود ، جونگین رویایی رانندگیشو در مسابقات جاده ایی داشت دنبال میکرد ...اونجا هم بینظیر بود ، وقتی از جاده های پرپیچ و خم و دره های مرگبارشون عبور میکرد خوشحال ترین ادم دنیا بود ...اون تصادف لعنتی اما همه چیو تغییر داد...به صلاحدید کمپانی طرف قردادش جونگین بعداز گذروندن دوران نقاهتش راننده فرمول یک شد..اونجا هم درخشید و بی رقیب شده بود اما...دیگه هیچ لذتی از رانندگی نمیبرد..دیگه وقتی از خط پایان رد میشد صدای قهقهش تو ماشین نمیپیچید ... دیگه همراه همیشگی خوشحالی هاش کنارش نبود تا قبل از پیاده شدن و محاصره شدن بین خبرنگارا توی ماشین بغلش کنه،لباشو ببوسه و بگه "تونستنی جونگینا...ما تونستیم" اون کیونگسو رو دیگه کنار خودش نداشت...
شاید تنها دلیلش برای قبول رانندگی تو فرمول یک کیونگسو بود ... اون عاشق پیست فرمول یک و خودروهای جذابش و صداهای موتور ماشینا وقتی با نهایت سرعت حرکت میکردن بود، یکی از مکانهای همیشه محبوبش برای دیت بود... قبول کرد راننده این پیست بشه تا شاید کیونگسو ببخشش...شاید ببینش...شاید گمشدشو پیدا کنه.
با باز شدن صدای در بالاخره چشمهاشو باز کردو به دنیای لعنتی برگشت...
-بکهیون:تو که هنوز نشستی ... پاشو دیگه
-جونگین:خیلی مونده ترجیح میدم استراحت کنم
-سهون: بیحالی یکم ...خوبی؟
-جونگین: اره
-بکهیون:همه جا حرف راننده جدید سیتروئنه... میگن باراولشه داره مسابقه میده ، الان با گوشای خودم از جان شنیدم که میگفت حتی میگن پول داده تواین مسابقه باشه بااینکه اصلا رانندگیش عالی نیست-سهون:بیرونم بهت گفتم چرا همچین کمپانی باید پول بگیره ابروشو ببره یه راننده نابلد بذاره اخه ، کم خودش پولداره اخه اونم تواین مسابقه که قراره راننده قرن و مشخص کنن
-بکهیون:رییس جدیدش میدونستی یه کره ایی امریکاییه ... از اون خرپولا ، میگن حتی کمپ فراری رو میخواسته بخره
-جونگین: تواین چیزا رو ازکجا میدونی اخه
-بکهیون:من فقط بلدم از گوشام بهترین استفاده رو بکنم...الانم ذوق دارم راننده رو ببینم
-سهون: تو که میگی پول داده ، دیدن نداره پ ... از پس کیم کای افسانه ایی که بر..
-جونگین:گفتم اینجوری صدام نکن سهون!
-سهون: همهههه اون بیرون اینجوری صدات میکنند فقط گیرت رو ماهاست که اینجوری صدات نکنیم!؟
-جونگین: اونا مهم نیستن برام...شماها مهمین... دلم نمیخواد ادمای مهم زندگیم اینجوری صدام کنند.
بکهیون و سهون هر دو بهترین کارشناسای خودروی کمپانی بودن و از روز اول شدن دوستای صمیمی جونگین ... یعنی اززمانی که جونگین راننده مسابقات جاده ایی بود ... وقتی وارد فرمول یک شد از کمپانی خواست تا همین دونفر باز هم متخصص ماشینش باشن ... همین دونفر براش مونده بودن ...نمیخواست از دستشون بده.
اون دقایق هم با شوخی و کلکل های بکهیون با سهون گذشت که تقریبا هیچکدوم نتونست حتی لبخند رو به لب جونگین بیاره ، عجیب نبود اون روز همه مسابقات سه سال اخیرش همینقدر بی حوصله و ساکت میشد . زیپ لباس مخصوص سفید مشکیشو بالا کشید و کلاه کاسکت مخصوصشم برداشتو همراه دو دوستش به سمت گاراژ کمپانی رفت تا نگاه اخرو به ماشینش بندازه ، طبق معمول چانیول به عنوان مدیر برنامه هاش کنار بقیه متخصصین ماشین و دستیاراشون ایستاده بود تا چک اخر هم انجام بشه .
-چانیول: بالاخره اومدی...سر دردت بهتره؟
شونه ایی بالا انداخت و بی حوصله به تلاش تکنیسن ها نگاه کرد . همهمه جمعیت بیرون واقعا کلافش کرده بود ولی سعی میکرد بی اهمیت باشه.
بدون حرف سمت دیگه گاراژ که به پیست اصلی مسابقات منتهی بود رفت و نگاهشو به اطراف دوخت... بقیه گاراژ های کمپانی های شرکت کننده هم در تکاپوی آماده سازی اخر بودند
صدای بکهیون که با دستیارش صحبت میکرد باعث شد ناخودآگاه نگاهش سمت گاراژ سیتروئن بچرخه... تم تمام مشکیشون نظر همه رو به خودش جلب میکرد ، میتونست حس کنه که فقط خودش درمورد هیاهوی اون گاراژ کنجکاو نیست و هرازگاهی نظر بقیه هم بهشون جلب میشد. درهرحال به گفته بک مدیر جدیدشون یه دو رگه کره ایی/امریکایی بود که کم پیش میومد همچین اتفاق ها و تغییراتی تو اون صنعت...
مسابقات تو دبی برگزار میشد و گرمای هوا سردردشو بیشتر کرده بود... فقط نیم ساعت تا شروع مسابقه تعیین خط مونده بودو اخرین چک لیستها در حال انجام بود . سهون مثل همیشه جز به جز لباس و کلاه جونگین رو چک میکرد و بکهیون وظیفش چک تمام موارد ایمنی درون کابین ماشین بود.
-واقعا؟؟؟مگه رالی کار بوده؟؟؟ رانندگی توپیست اخه خیلی متفاوته
-من که هنوزم میگم پول داده...تازه دوستم از برادرش که توهمون کمپانیه شنیده میخواد فقط این سری رو شرکت کنه...میگم از دوستای مدیر جدیدست
-خب پس پارتیش گندست ... حالا کلی پول خرج کرده براهمین یه مسابقه که چی بشه؟
-میگن انتقام ... البته یه سریم میگن شرط بندیه خیلی مشتاقم ببینمش از اتاقش بیرون نیومده
بدون اینکه بخواد تمام حواسش پیش حرفای دوتا از تکنسین های نزدیکش بود... حالا که دقت میکرد از صبح که به محل مسابقات اومده بود حرف راننده امروز سیتروئن بود ، کم کم حتی جونگین هم داشت به دیدن اون راننده علاقه مند میشد.

ŞİMDİ OKUDUĞUN
Kaisoo Oneshot
Kısa Hikayeوانشات های کایسویی با ژانرهای مختلف تقدیم نگاهتون. با ووت و کامنت نویسنده رو حمایت کنید تا کارهای بیشتر بگیرین.