Strange Store

63 10 6
                                    

•Author: YEKTA_EXOL
•T.me/Kaisooficology

بالاخره تونسته بود وارد این فروشگاه لعنت شده بشه.
بعد از روزها تلاش و به این در و اون در زدن فرم استخدامیش با موافقت روبرو شده بود.
اونم عجیب ترین فرم استخدامی روی زمین.
هنوز هم نمیتونست مغز پوکش رو درک کنه که چطور راضی شده حتی درخواست استخدام برای این فروشگاه رو بده!!
در واقع باید برای جمله اولش یه توجیه می آورد. اینکه تلاش کرده وارد این فروشگاه بشه کاملا درست بود ولی این تلاش ها فقط به اجبار بدترین دوستی که روی کره زمین داشت انجام گرفته بود و اصلا بخاطر بیچارگی و چندین ماه بیکار بودن خودش نبود.
ولی واقعا چاره ای نداشت. وقتی وارد هر فروشگاهی میشد اونقدر پرسنلش باکلاس بودن که حتی اونو آدم حساب نمیکردن.
اونا شیک پوش و خوش رفتار بودن و اصلا حتی اگه اونا هم قبولش نمیکردن خودش نمیتونست راضی بشه که وارد اونجا بشه.
در واقع دیگه راضی نشده بود همراه دوستش وارد اونجا بشه. هنوز هم که هنوز بود خودشو لعنت میکرد که چرا همراه دوست احمقش پا به اونجور مکان هایی گذاشته.
بکهیون احمق همیشه باعث نابود شدن آبروش میشد. اون درست مثل افراد اوتیسمی رفتار میکرد و هیچ کنترلی روی خودش نداشت.
تازه بعد از دیدن رفتار های عجیبش متوجه شده بود بکهیون واقعا یه اوتیسمیه و به تازگی از تيمارستان فرار کرده ولی هرروز در حال دروغ گفتن به اونه.
برای مثال میتونست یکی از فجیع ترین و آبروریزترین اتفاقاتی که دوستش براش رقم زده بود و باعث شده دیگه هرگز تا چندین ماه همراهش حتی قدم نداره این بود‌.
مثل همیشه و مثل یه آدم احمق برای پیدا کردن شغل وارد یه فروشگاه شد. اونم فقط بخاطر ادامه ندادن تحصیلش مجبور  شده بود که کارای پاره وقت انجام بده. اگه حداقل یکم عرضه داشت و میتونست مثل دوست اوتیسمیش به دانشگاه بره الان وضعیتش این نبود‌.
بکهیون به محض اینکه وارد اونجا شدیم با تیپ و لباسای مسخرش مورد تمسخرمون قرار داد. من هر روز خدا بهش میگفتم اون کلای نفرین شدت که درست شکل قورباغه تازه از خواب بیدار شدست رو روی سرت نزار ولی اون واقعا مصمم بود برای رسوندن اعصابم به سیم آخر.
حتی قضیه کلاه هم میتونیم یطوری تحملش کنیم. ولی درآوردن شکلک های عجیب زمانی که من فرم رو پر میکردم برای کارکنان اونجا واقعا غیرقابل تحمل بود.
اون به راحتی اونا رو می‌خندوند و کاملا مشخص بود برای حرص دادن من داره تمام توانش رو به کار میبره. حتی اینم میتونم چشم پوشی کنیم ولی...

دزدی از یکی از کارکنان اونجا اونم وقتی که میخندید غیرقابل تحمل ترین اتفاق ممکن بود!!
میتونم بگم هنوزم با یادآوری اون اتفاقات توی ذهنم موهای تنم سیخ میشه!
من مطمئنم بکهیون برای شوخی کردن اون کار رو انجام نداد!!
و کاملا حدسم درست بود...چون اونجا بود که فهمیدم بکهیون واقعا یه دزده!!
میتونم به یقین بگم شما باورتون نمیشه ولی اون همیشه از قصد همراه من برای استخدام به فروشگاه ها میومد به بهانه اینکه استرسم رو کم کنه ولی در واقع همیشه منو پر از تشویش میکرد!!
اون روز فهمیدم بکهیون همیشه دزدی میکنه.
خنده داره ولی دوست من واقعا یه دزده.
همیشه دزدی میکرده این اعترافی بود که روزهای بعد درحالی که میخندید به من گفت. و من اون زمان واقعا نمیدونستم باید اون رو به بیمارستان روانی ببرم یا زندان؟؟
شاید براتون سوال شده باشه چرا بکهیون همون روز توی فروشگاه دستگیر نشد!!
درسته اون مثل همیشه حرفه ای بود...ولی اینبار کمتر تونسته بود از هوشش استفاده کنه و با سهل انگاریش باعث شده بود من با دوتا چشمهای خودم دزدیش رو ببینم. ولی شاید بازم براتون سوال بشه چرا بقیه کارکنان ندیدن و این واقعا نیاز به این داره که شما کتاب حیله های بیون بکهیون رو مطالعه کنید!!
بکهیون اونقدر به میز یکی از کارکنان نزدیک شد که چشمهای متعجب اون رو به دنبال خودش کشید و بعدش طی سرعت عملی باور نکردنی حین اینکه به فروشنده خانم چشمک میزد گوشیش رو برداشت و درست با چشمهای خودم دیدم که توی جیب کاپشنش گذاشتش و حتی بقیه اونقدر محو حرکات دوست داشتنیش بودن که حتی متوجه نشدن و میتونم اتفاق فجیع تر و باورنکردنی تری رو براتون تعریف کنم و اونم سکانس بعدی نمایشنامه بکهیون چیز نبود جز درآوردن شلوارش نبود!!
من هرگز نمیتونم اون صحنه رو فراموش کنم.
این دیگه آخرش بود!!
واقعا داشتن یه گوشی گرون قیمت ارزش بردن آبروی خودتون رو داره؟!!
اینطوری بود که خنده تمام حضار بین چشم غره های وحشتناک من به بکهیون بلند شد.
و اینطوری بود که مارو به راحتی بیرون کردن و حتی نزدیک بود به جرم منحرف اخلاقی دستگیرمون کنن.
و بعدش من دیگه هرگز با بکهیون جایی نرفتم. فهمیدن اینکه دوستم دزده ترسناک بود ولی بالاخره بعد از ماجراهای زیادی تونستم بدون اون
استخدام این فروشگاه رو قبول شم.
ولی همونطور که گفتم این فروشگاه حتی عجیب تر از دوست احمق و دزد من بیون بکهیون بود.
دلیلش احمقانست...ولی این فروشگاه...

Kaisoo OneshotDonde viven las historias. Descúbrelo ahora