PART 5 🎰

4 0 0
                                    







_کافیه ...تمرین برای امروز کافیه ...

وی خیلی اروم زیر دستای کوک میلرزید و دستای کوک از روی صورتش سر خورد و روی شونه های وی موند

_فراموشش کن ...بعدا دربارش صحبت میکنیم ...فعلا اروم باش

وی سرشو انداخت پایین و چشماش رو خیس بودن پاک کرد و اسلحه ای که خالی شده بود رو پشتش گذاشت و سعی کرد یکم خودشو جمع و جور کنه
کوک هیچ حرفی نمیزد انگار میدونست تنها راه اروم شدن وی اینه که بهش زمان بده تا یکم به خودش بیاد ولی سکوتی که سعی در حفظ کردنش داشت توسط یونگی که در رو با خشونت باز کرد شکسته شد

_پس اینجایی ...زودباش بیا جیمین برگشته ....برای باری که از ایتالیا رسیده مشکل پیدا کردیم ..

یونگی گفت و بعد از نگاه عجیبی که اون دونفر انداخت رفت و کوک بدون اینکه سیگار قهوه ایش رو از بین لباش برداره بلند شد و گفت

_خیلی خب بیا بریم ...انگار باید اولین مشاوره هاتو بهمون بدی مشاور

کوک گفت و اتاقو ترک کرد و وی هم که یکم حالش بهتر شده بود دنبالش رفت
رسیدن طبقه بالا و رفتن داخل اتاق جدیدی که برای وی نا اشنا بود و یه میز بزرگ وسطش بود چندین صندلی دورش درست مثل یه اتاق جلسه برای یه شرکت کاملا معمولی ...نه باندی که کارش خرید و فروش مواده ....
حتی داخل اون اتاق جدید یه ادم جدید هم بود که یکم وی رو معذب میکرد گرچه کلا وی ازونجا که تازه وارد بود معذب بودن داشت از سر و روش میبارید

_چی سرمون اومده ؟

کوک تا وارد اتاق شد بدون تعلل گفت و بدون اینکه به افراد داخل اتاق نگاه کنه رفت سمت صندلی و نشست و یونگی جواب مختصر مفیدی با کمی چاشنی عصبانیت تحویل کوک داد

_بارو تحویل نمیدن پدسگاا...مصادره کردن ....

وفردی که به چشم وی جدید بود صحبت یونگی رو با متانت ادامه داد

_خب من دیروز برای تحویل و انتقال بار رفتم ولی مثل اینکه مزنه رفته بالا به مشکل مالی برخوردیم ... مثل اینکه زمانی که تو دریا بوده جنسا رنج قیمت هم کشیده بالا و رفته روش چون باری که ما داریم یهو نایاب شده یا همچین چیزی و منم کاملا خالی رفته بودم...
جیمین با کمی پررویی گفت و به کوک زل زد تا ریکشنی ازش بگیره

_چقدر کشیده روش؟

کوک با صدای ارومی گفت

_خب حدود ۸ میلیون دلاری افتاده روش ...

_واتتت؟؟!!!این که قشنگ دوبرابر شد بی ناموسسس

جیمین جواب داد و با ریکشن پر سر و صدای یونگی و فوش دادنش مواجه شد و تنها ریکشنی که کوک از خودش نشون داد این بود که سرش رو بین دستاش بگیره و بندازه پایین و اروم به نشونه تأسف به چپ و راست تکون بده

MEANINGLESS (KOOKV)Where stories live. Discover now