_اینطور که تو میگی ....احتمالا ضربه مغذی شده
بعد از حدود نیم ساعت که بقیه منتظر برگشت جیمین و جونگکوک از بیمارستان بودن بالاخره رسیدن
یونگی باجدیت تمام و با اخمایی که معلوم بود بخاطر عصبانیت از خودشه رفت سمت جیمین
_چی شد؟
_هیچی...خیلی جدی ....یکم خونریزی داخلی داشته اما خودش خود به خود قطع شده...و در کل اسیب جزعی دیده....
تهیونگی که داشت از نگرانی و ناراحتی منفجر میشد اومد جلو
_هیچی؟...به این میگی هیچی؟...همین خونریزی میتونست باعث مرگش بشه...یا اصلا اون لخته خونی که توی مغزش هست چی؟...اگه خونریزی متوقف شده پس خونش کجا رفته
پشت سر هم با عصبانیت گفت
هیچکدوم از افراد حاضر در اونجا تا حالا تهیونگ رو اینشکلی ندیده بود و جیمین در واقع کمی ازین رفتار ناراحت شد و بهش برخورد
_هیی...ایزی پسر...اروم باش بزار با هم بریم ...اون حالش خوبه لخته خون رو الان با یه لوله تخلیه میکنن...و حدودا نیم ساعت دیگه باید ببهوش بیاد اونطور که به من گفتن
تهیونگ سریع بلند شد و کاملا مشخص بود که مقصدش کجاست برای همین تا خیلی دور نشده بود یونگی دستش رو گرفت
_اوی...اروم بچه....میخوای براش دردسر بتراشی ؟
تهیونگ متوجه حرف یونگی نشد
چرا باید دردسر براش درست میکرد
_ما نمیدونیم کی به تو چی داده اگر یه وقت گیر بیوفتیم برا هممون دردسر میشه و بیشتر برای اون دردسر درست میکنی
تهیونگ تازه متوجه شده بود
اما واقعا چی به خوردش داده بودن که انقدر تو این چند ساعت حس خوب و خاصی بهش دست داده بود
بعد از گذشت یک ساعت تورنومنت اصلی که قرار بود همون روز انجام بشه به فردا شبش منتقل شد در واقع بازی ها قمار هایی که اونشب انجام شده بود یجورایی بچه بازی و دست گرمی برای تورنومنت اصلی بود
اینطور که جیمین بهشون اطلاع داده بود جونگکوک هم تقریبا بهوش اومده بود
جیمین به سونگهون سپرده بود که از تهیونگ یه ازمایش بگیره برای همین تهیونگ توی ازمایشگاه بود
توی ازمایشگاه روی یکی از صندلی ها نشسته بود و منتظر سونگهون بود تا نتایج ازمایش رو بهش بگه
تمین اروم وارد ازمایشگاه شد و دستشو گذاشت روی شونه تهیونگ
_هنوز جوابش نیومده؟
تهیونگ با سر جواب منفی داد اما همون لحظه سونگهون تهیونگ رو صدا کرد که بره پیشش
تهیونگ همراه با جیمین وارد اتاقی که سونگهون داخلش بود رفت
YOU ARE READING
MEANINGLESS (KOOKV)
FanfictionEverything is meaningless BTS fic کاپل: کوکوی ژانر:مافیایی _جنایی_عاشقانه_حقوقی_ورژن هپی اند خلاصه : کیم ویکتور همراه برادر و دوستش در استرالیا در رشته محبوبش مشغول به تحصیل هستن اما در این میان اتفاقاتی رقم میخوره که ویکتور داستان مارو از هدف اصلی...