اونشب جونگکوک کل بار ها و اتاقای شرطبندی رو تعطیل کرده بود و الان فقط خودشون اونجا حضور داشتن و مینهو (شاینی)داشت کاااملا حرفه ای براشون نوشیدنی سرو میکرد و اونام شادی میکردن
جونگکوک روی مبلی روبه روی بار لم داده بود توی دستش سیگار قهوه ای رنگ دست سازش بود
پک عمیقی کشید و دود اون لنتیو که باعث میشد حالش بهتر بشه داد پایین
همون لحظه تهیونگ اومد پیشش با سینی که حاوی مارگاریتا های مینهو بودن
تهیونگ یکی از اونا رو به جونگکوک داد و کوک هم از دور با سر از مینهو تشکر کرد و اونم جوابشو داد
مارگاریتا رو از تهیونگ گرفت و بعد بهش اشاره کرد کنارش بشینه و تهیونگ هم اطاعت کرد و کت مشکی رنگش رو در اورد نشست کنار کوک به محظ اینکه نشست پیشش جونگکوک عطسه بلندی کرد که اون دوباره از جاش پرید و کوک عذر خواهی کرد
_ببخشید ...ممنون ....اگه تو نبودی ...ما نه تنها سود نمیکردیم بله اون دو میلیاردم تو درجه اول شاید از دست میدادیم
جونگکوک خیلی اروم گفت و از نوشیدنیش خورد
تهیونگ نمیتونست بگه از شنیدنش همچین چیزی خوشحال نبود
_خب...کار عجیبی نکردم ...فقط دانسته هامو باهاتون به اشتراک گذاشتمتهیونگ گفت و جونگکوک خندید
_اون مدیر جدید وانگا رو میشناختی درست نمیگم ؟
کوک بدون اینکه به تهیونگ نگاه کنه اروم گفت طوری که حتی کسی از اطرافیانشون نشنوه و تهیونگ با شنیدن این لبخندش یهو جمع شد و بدنش یخ کرد کاملا فراموش کرده بود چه کسی رو کجا و چطور دیده بود و الان که یادش اومده بود یکم ریخت بهم_من....
بدنش شروع کرد به لرزیدن و و چشماش پر اشک شد
_اون برادرت بود درست میگم؟
جونگکوک گفت و تهیونگ خشکش زد
_چطو..ینی از کجا
_همین ریکشن الانت یه اثبات بود برای حرفم ...علاوه بر اون شماها یکم شبیهین
جونگکوک گفت و از میز کناریش یه دستمال در اورد کرد تو چشم تهیونگ که باعث شد اون به خنده بیوفته
_حالا هم اشکاتو پاک کن تا ابرومونو نبردی
همزمان که تهیونگ اشکای جوری نشدش رو پاک میکرد و میخندید کوک به صورتش نگاه کرد و متوجه چیزی شد و رفت نزدیک صورتش
_تو...کک و مک داری...
جونگکوک با لحن خبری گفت انگار که داشت این خبرو به خود تهیونگ میداد
_عهه پیدا شدن؟...احتمالا وقتی تو بارون بودیم ارایشم رفتهتهیونگ با دستپاچگی گفت و سعی کرد بپوشونشون
YOU ARE READING
MEANINGLESS (KOOKV)
FanfictionEverything is meaningless BTS fic کاپل: کوکوی ژانر:مافیایی _جنایی_عاشقانه_حقوقی_ورژن هپی اند خلاصه : کیم ویکتور همراه برادر و دوستش در استرالیا در رشته محبوبش مشغول به تحصیل هستن اما در این میان اتفاقاتی رقم میخوره که ویکتور داستان مارو از هدف اصلی...