وقتی هر دوتاشون پرت شدن روی زمین سریع ناخوداگاه هر دو دست به اسلحه شدن
_چی شد؟
جونگ کوک با ترس به وی گفت
_یه تک ....تیرانداز اون بالا بود ... اگه.....خودمونو نکشیده بودم داخل الان مخ هر دومون رو زمین بود ...
ویکتور هم از ترسش و استرسی که گرفته بود یکم با داد صحبت میکرد
_حالا ....حالا ..چی..چیکار باید بکنیم
رو به جونگ کوک کرد و گفت اما دید کوک داره قالب گوشش رو در میاره و داخلش یه هندزفری میذاره یدونه دیگه هم از تو جیبش در اورد و به وی داد*پ.ن ازینا ....
_اینو فعلا بزار تو گوشت تا ببینم اوضاع چطوره همینجا بمون ...هیونگ ..صدامو داری ؟
جونگ کوک گفت و در ادامه صحبتش انگار داشت با یونگی صحبت میکرد چون هم صدای یونگی و هم صدای کوک توی گوش وی هم پخش میشد
_گروه تو راهه داریم میایم لوکیشن شما ...از هر گونه درگیری خودداری میکنی جونگ کوک ...وی اگه توام میشنوی جلوی این ادمو بگیر ...صبر کنید تا ما برسیم ...متوجه شدی؟
وقتی بحث تاکتیک و هوش بود جونگ کوک همیشه حرفی برای گفتن داشت اما اینجور عملیات ها دعوا ها و کارای خشن همیشه به عهده یونگی بود یجورایی نقش یه فرمانده رو تو عملیات ها داشت ولی همیشه جونگ کوک گند میزد به نقشه های یونگی چرا؟..چون بنظر اقا نقشه خودش بهتر بوه همیشه پس راه خودش رو هم میرفته
الان وضعیتشون خیلی بد بود دو نفر تنها توی یه سوله قدیمی گیر افتاده بودن در حالی که بیرون پر از افراد مسلح و حتی تک تیرانداز بود عملا محاصره شده بودن
وقتی که صحبت یونگی تموم شد کوک رفت سمت دیواره سوله و با چاقویی که دستش بود سعی کرد دیوار رو سوراخ کنه
ازونجا که سوله قدیمی پوسیده و زنگ زده بود فلز دیوار خیلی اروم با خراش های کوک پودر شد و سوراخی که کوک مد نظرش بود پدیدار شد و اون سعی کرد از داخل اون ببینه بیرون چه خبره چون ادم سالم نمیره سرشو از پنجره ببره ببینه چه خبره بعد اونام به یه هد شات اونو بفرستن اون دنیا ...تو مسیر دید کوک حدودا ۴ نفر مسلسل به دست دید که و احتمال میداد دوسه نفری هم اون بالا کمین کرده باشن همراه تک تیر اندازه
تو مسیر دیدش همچنین یه ماشین دید و برقی تو چشماش نمایان شد اما قبل از اینکه نقشه ای بکشه دقیقا یه تیر از ۱۰ سانتی سوراخی که درست کرده بود دیوار فلزی رو سوراخ کرد و از کنار صورتش رد شد که کااملا شکه اش کرد اما در چند ثانیه بعد سیلی از گلوله ها به سمتشون روونه شد که دیوار هارو کاملا داشت سوراخ سوراخ میکرد
YOU ARE READING
MEANINGLESS (KOOKV)
FanfictionEverything is meaningless BTS fic کاپل: کوکوی ژانر:مافیایی _جنایی_عاشقانه_حقوقی_ورژن هپی اند خلاصه : کیم ویکتور همراه برادر و دوستش در استرالیا در رشته محبوبش مشغول به تحصیل هستن اما در این میان اتفاقاتی رقم میخوره که ویکتور داستان مارو از هدف اصلی...