بخش سوم:
منو رنگی کنبرای رنگی کردن دنیای آدم ها، فقط نیاز به یک مدادرنگی داریم. همین و بس.
__________________________________________
سه سال بعد
شنبه
جلوی آینه ایستاد و بدون اینکه به خودش نگاه کنه، اولین کشوی دراورش و باز کرد و یکی از ساعت ها رو انتخاب کرد. پیراهن سفیدی به تن کرده بود و به غیر از دکمه ی اول، باقی دکمه ها رو تا پایین بست. آستین هاشو تا آرنج تا زد و دستی به موهای آشفته و فرفریش کشید. کشوی دوم و باز کرد و تنها دوربینی که داخل کشو گذاشته شده بود و برداشت و بند کیفش و دور گردنش انداخت. موبایلش و از روی دراور برداشت و چک کرد. « یک پیام خوانده نشده»
بازش کرد:
« یادت نره ساعت 10 اونجا باشیا! اگر دوباره دیر بیای خودم تنهایی میرم داخل. »
بعد از خوندن تهدید بامزه ی مثلاً ترسناک لبخندی زد و موبایل و توی جیبش گذاشت. از اتاق بیرون و به سمت در رفت. همونطور که داشت روی زمین بوت های مشکیش و میپوشید گفت: من دارم میرم.
زنی از آشپزخونه درحالی که کفگیر روغنی داخل دستش و بالا آورده بود، با اعتراض گفت: عه کجااا! تازه داشتم نیمرو درست میکردم! اول بخور بعد...
هنوز جمله ش تموم نشده بود که پسر بلند شد و با گفتن « اشتها ندارم » از خونه بیرون زد. زن با نگرانی آهی کشید و به آشپزخونه برگشت.
***
ایرپاد هاش و داخل گوشش گذاشت و عین هر روز گوش دادن به پلی لیست آهنگ های راک و شروع کرد. قدم برمیداشت و هر جا حس خوبی بهش دست میداد، دوربینش و بالا میبرد و اون مکان و داخلش ثبت میکرد. دیگه تقریباً رسیده بود دم در گالری. چشمش به گربۀ ملوسی افتاد که خودش و روی زمین کش و قوس میداد. لبخندی زد و دوربینش و روی گربه زوم کرد. حداقل 5 عکس از گربه گرفت تا دلش راضی بشه که عکس ها خوب افتادن.
YOU ARE READING
𝕲𝖗𝖆𝖞 (𝕮𝖔𝖑𝖔𝖗 𝕸𝖊)
Romanceحالا که دارم فکر میکنم...خاکستری هم معنیِ رهایی میده. معنیِ طردشدگی. خاکستری نه سفیده سفیده و نه سیاهه سیاه. از این و از اون طرد شده. از گذشته و آینده، از دیروز و فردا! اگر با سفیدی قاطی بشه، اونو از بین میبره و اگر با سیاهی قاطی بشه، سیاهی وجودش ر...