Part 3/1 (14)

26 9 64
                                    

بخش سوم:
منو رنگی کن

برای رنگی کردن دنیای آدم ها، فقط نیاز به یک مدادرنگی داریم. همین و بس.

__________________________________________

سه سال بعد

شنبه

جلوی آینه ایستاد و بدون اینکه به خودش نگاه کنه، اولین کشوی دراورش و باز کرد و یکی از ساعت ها رو انتخاب کرد. پیراهن سفیدی به تن کرده بود و به غیر از دکمه ی اول، باقی دکمه ها رو تا پایین بست. آستین هاشو تا آرنج تا زد و دستی به موهای آشفته و فرفریش کشید. کشوی دوم و باز کرد و تنها دوربینی که داخل کشو گذاشته شده بود و برداشت و بند کیفش و دور گردنش انداخت. موبایلش و از روی دراور برداشت و چک کرد. « یک پیام خوانده نشده»

بازش کرد:

« یادت نره ساعت 10 اونجا باشیا! اگر دوباره دیر بیای خودم تنهایی میرم داخل. »

بعد از خوندن تهدید بامزه ی مثلاً ترسناک لبخندی زد و موبایل و توی جیبش گذاشت. از اتاق بیرون و به سمت در رفت. همونطور که داشت روی زمین بوت های مشکیش و میپوشید گفت: من دارم میرم.

زنی از آشپزخونه درحالی که کفگیر روغنی داخل دستش و بالا آورده بود، با اعتراض گفت: عه کجااا! تازه داشتم نیمرو درست میکردم! اول بخور بعد...

هنوز جمله ش تموم نشده بود که پسر بلند شد و با گفتن « اشتها ندارم » از خونه بیرون زد. زن با نگرانی آهی کشید و به آشپزخونه برگشت.

***

ایرپاد هاش و داخل گوشش گذاشت و عین هر روز گوش دادن به پلی لیست آهنگ های راک و شروع کرد. قدم برمیداشت و هر جا حس خوبی بهش دست میداد، دوربینش و بالا میبرد و اون مکان و داخلش ثبت میکرد. دیگه تقریباً رسیده بود دم در گالری. چشمش به گربۀ ملوسی افتاد که خودش و روی زمین کش و قوس میداد. لبخندی زد و دوربینش و روی گربه زوم کرد. حداقل 5 عکس از گربه گرفت تا دلش راضی بشه که عکس ها خوب افتادن.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Apr 26 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝕲𝖗𝖆𝖞 (𝕮𝖔𝖑𝖔𝖗 𝕸𝖊)Where stories live. Discover now