تیام
سه ساعت بعد از خداحافظی با رقیب رو به موتش
دوباره لبخند دروغی میزنم. لباس مرتب میپوشم و کراواتم و برای جشن تولد دروغی گره میزنم. و سمت خانواده ای که اونا هم به دروغ خوشحالن میرم و دور میز مخصوص تولد دروغین میشینم. مثل هر ماه شکست خورده و مثل هر سال با نفسی که از جنس گناه ساخته شده، شمع تولدم و فوت میکنم، به امید اینکه این آخرین جشن تولدم باشه و دفعه بعدی شکست نخورم.
کادو ها رو یکی یکی باز میکنم، با وجود اینکه میدونم قرار نیست از هیچکدوم ذوق کنم و یا ازشون استفاده کنم.
_ بگین سیببب...
علی رغم اصرار بقیه، سعی میکنم توی عکس هیچ لبخندی نزنم. و تصور میکنم این عکس همون عکسیه که قراره روی سنگ قبرم زده بشه، پس باید به همون اندازه گناهکار و زشت بیفتم تا همه بفهمن این قبر متعلق به چه کسیه!
***
سه ساعت قبل
مکان: پشت بوم
هر دو رو لبۀ پرتگاهی که تا چند دقیقه پیش قصد داشتن خودشون و از روش بندازن پایین، نشسته و تو سکوت به ستاره ها و آسمونی که تو دنیای هر دوشون یکرنگ داشت، خیره شده بودن. تیام به آسمون اشاره کرد و گفت:
_ تا حالا یک ستارۀ چشمک زن دیدی؟
_ منظورت هموناست که عین لامپ های کم جون همش روشن خاموش میشن؟
_ آره همونا...تا حالا به این فکر کردی که چرا چشمک میزنن؟
هیوا به فکر فرو رفت. سرش و کمی کج کرد و همونطور که به آسمون زل زده بود گفت:
_ لابد اونا هم عین لامپا دارن خراب میشن!
تیام خندید و به هیوا نگاه کرد.
_ دانشمندای زیادی روی این موضوع تحقیق انجام دادن و به این نتیجه رسیدن که به خاطر وجود هواست! زمانی که نور ستاره ها از دل هوا عبور میکنه و به چشم ما میرسه، به خاطر تغییرات جوی شکست نور اتفاق میفته و همین میشه که ما فکر میکنیم اونا چشمک میزنن!
_ اووو...چه جالب!
سرش و پایین انداخت و به پاهای معلقش خیره شد.
_ این...نظر داداشم بود. ولی من باهاش موافق نبودم...
هیوا با تعجب برگشت:
_ چرا موافق نبودی؟ به نظر با عقل جور در میاد که!
_ به نظرم اون ستاره فقط خسته شده و تصمیم گرفته تمومش کنه.

YOU ARE READING
𝕲𝖗𝖆𝖞 (𝕮𝖔𝖑𝖔𝖗 𝕸𝖊)
Romanceحالا که دارم فکر میکنم...خاکستری هم معنیِ رهایی میده. معنیِ طردشدگی. خاکستری نه سفیده سفیده و نه سیاهه سیاه. از این و از اون طرد شده. از گذشته و آینده، از دیروز و فردا! اگر با سفیدی قاطی بشه، اونو از بین میبره و اگر با سیاهی قاطی بشه، سیاهی وجودش ر...